بت خانواده همسر را بشکنید

چی ازین بهتر. شماپس اصلاورودپیدانکن. خیلی خونواده ها کادویی نیستن. 

ممنون بخاطروقتی که گذاشتی 

ولی همون خالم بهم عذاب وجدان داده که سالی یباره چراگذاشتی عیدیشونوقطع کنه چرا روزمادر کم میبری 

کل سالو واسه شماخرج میکنه اونم مادرشه حق داره

بخاطرهمین گفتم ازشما بپرسم چه راهی درسته؟

سلام به همه عزیزان و بانو 

من هم تو این مسیر تو یک دوراهی گیر کردم.من خیلی دارم برای رشدم تلاش میکنم درسم دارم ادامه میدم و ان شاا... به زودی دانشگاه هام میرم و تا به استقلال مالی نرسم ادامه میدم.تو اخلاق و باور هام تغیرات زیادی دادم.حالا به مشکلی برخوردم( یه راه حل خوب هم دارم که از کاربر رویا یاد گرفتم اون اینه که از مشکلات و بدیهای بقیه به نفع خودتون استفاده کنید)جاری من شیوه ای داره که اگه از چیزی ناراحت باشه با بی محلی و ندیده گرفتن دیگران را مجبور میکنه ازش دلجویی کنن.یه مدت مریض بود و من دیر فهمیدم و دیر ازش خبر گرفتم و او این رو بر بی احترامی گذاشته من میخواستم دیدمش بهش توضیح بدم ولی وقتی بی احترامیش و بی محلی او رو به خودم دیدم گفتم بسه دیگه چقدر باید مواظب باشم که یه وقت ناراحت نشه و او حتی در مورد ناراحتیش صحبت نکرده.حالا مشکلم اینه،مجبور شدم این موضوع رو بعد یه ماه به همسرم بگم از این بابت ناراحتم و فکر میکنم اشتباه کردم حالااو بهم میگه توخوب باش تو سر صحبت باز کن امروز همدیگه رو دیدیم سلام علیک ناجورش دید من بهش گفتم ،حالا تو هی بگو تو خوب باش بعد اوبرام یه کلیپ فرستاده که اره قانون جذب اینکه به بقیه خوبی کنی و فداکار باشید و گذشت.

نمیدونم چکار کنم من حدیث دارم از امام علی که میگویند هر کس که به انکه لایق خوبی نیست خوبی کند به خوبی و احسان خود ستم کرده.نمیدونم باید اینو بفرستم یا بگم آره من باهاش مشکلی ندارم.من باهاش خوبم.و در ادامه کار خودم و کنم یا باید باهاش موافقت نکنم.معذرت میخوام طولانی شد.کلا جدیدا تو دوراهی زیاد گیر میکنم

یامور جان 

شرمنده درسته من مخاطب شما نیستم ولی من  تو تاپیک باورهای بانو خوندم که جادو و دعا وجود داره ولی شرایطی هم دارهیعنی  اگه هرکی میتونست برای هرکسی جادو و دعا کنه که نمیشد..دعا نویسی یکی از راه های تنبیه افراد هست

افرادی که شر و بد هستند و دنبال کارهای خبیث هستن و لایق دریافت شر و بدی هستن.نه شما دنبال رشد خودتی 

میتونی تو خونت سنگ نمک نگه داری چهار قل تو خوندت باشه 

وقتای که تنهایی سورع بقره با صدای یکم بلند بذار تو خونت پخش بشه کامل

هیچ وقت موضع تون رو مشخص نکنین حرف همسرتون رو گوش بدین ولی این شما هستین که عمل میکنین 

بعد گذشت یه مدت که قضیه تقریبا فراموش کرد این متن سازی رو کنین که در مقابل بدی دیگران بدی نمیکنم در مقابل خوبیهاش خوبی نمیکنم فقط لطفم رو کم یا بیشتر میکنم آدم صفر صد نیستم بدی دیدم کلا کنار بکشم خوبی دیدم خودکشی کنم .

خانواده همسر من جز خانواده کمی هستن و قبل من عروس داشتن وخیلی با سیاستن جلو همسرم طوری باهم رفتار میکنن انگار نفسشونم ولی وقتی همسرم نیس حتی زورسون میاد سلام کنن،نه اینکه همسرم طرف منو بگیره ها فقط میحان ثابت کنن ما خوبیم..اینا حیله زنانه هستن که مردا خبر ندارن و باید با همون حیله خودشون برخورد کرد .

ببخشید عزیزم از بانو ارتمییس پرسیرین،اما منم نظرم رو میگم.به نظرم حالا که بعد ۲ سال آشتی کردین،به نظرت این موضوع ارزش دوباره قهرکردن رو داره؟؟

اصلا چه اهمیتی داره که اونا زنگ بزنن...

شما دنبال بهانه نباش برای قطع رابطه مجدد....برو ،اما کم برو....مثل خودشون تو موقعیت ها رفتارکن

من هم میدونم که نوع محبت و دوست داشتن  همسر و خواهر فرق میکنه. 

مشکل من با این قضیه اینه که با این حرف های اغراق آمیز راه رو برای دخالتهاشون باز میکنن. 

هر دخالتی که قبلا کردن و رو گذاشتن پای خیر و صلاح 😏😏

ما خوبیم و خوبی تو رو میخوایم که اینو میگیم (خطاب به همسرم) 

خواهرش میگه من اگه چند روز تو رو نبينم دیوونه میشم. 

بعد موقع دخالت 

همسرم هم در جواب با خودش میگه این همون خواهرم هست که با ندیدن من دیوونه میشه. پس منم به نظرش احترام میزارم. دل خواهری که همیشه میگه من کل ساعات روز رو به تو فکر میکنم رو نمی شکنم. 

بنظر من اگه به همسر باشه که ما صبح به صبح بریم خونه مامان و خواهرشون و کارهاشون رو انجام بدیم هم بدشون نمیاد. 

میگن واسه ما زحمت کشیدن حالا همسرمون جبران کنه یه کم. 

من هم همسرم بهم میگه بقیه اگر بد هستن تو خوب باش تو بزرگی خودتون رو نشون بده. 

ولی من نمیخوام

منم همسرم بهم میگه من با برادرم خیلی صمیمی ام تو هم باید با خانومش صمیمی باشی. 

نه صمیمی شدم نه میشم. 

وقتی منم توضیح نمیدم و دلیل نمیارم و مخالفت نمیکنم. 

همسرم هم دیگه کش نمیده و منو مجبور به رفت و آمد نمیکنه. 

یکبار برادر همسرم بهم گفت که شما و زن من با هم خوب نیستید. 

منم گفتم این چه حرفیه 

اونم گفت اگه اون مشکلی داره بیا بزن تو گوش من ولی با هم صمیمی باشید. 

همسرم هم بخاطر حرف برادرش گفت که گرم باش با زن داداشم 😐😑

منم گفتم من حرفم نمیاد با اون 

همسرم گفت باید بیاد 😐😐

برادر همسرم این حرف ها رو به خانومش هم زده بود بعد از اون جاریم 5/6دفعه اومد پیشم 

ولی من اصلا نرفتم 

اونم دید من نمیرم نیومد دیگه 

همسرمم دیگه سراغی از رابطمون نگرفت 

همسر من هم اگه من هیچی نگم. دوس داره من با هم گرم و خاکی باشم 

با خواهراش برم خرید 

وقتی خونشون میریم همه کار کمکشون انجام بدم 

هفته 4/5دفعه بریم خونه هاشون 

شب اونجا بمونیم. 

تعطیلاتمون رو اونا برنامه ریزی کنن 

من هر کاری میخوام انجام بدم زنگ بزنم با اونا طلاح و مشورت کنم. 

هر نظری هم دادن انجام بدم چون اونا خير خواه ما هستن. 

خلاصه اینطور بگم که از این کارا اصلا بدشون نمیاد آقایون بنظر من 

ولی ما باید راه خودمون بریم و سعی کنیم همسرمون رو هم همراه خودمون کنیم. 

اون آقایونی که نمیزارن خانومشون تو خونه مامانشون کار کنه و میگن بدین خودم انجام بدم ولی خانومم ن 

درصدشون خیلی کمه 😂

بنظرم اینا همون هایی هستن که همراه زن شدن 🤔🤔

اره واقعا درسته حرفاتون

منم دنبال حرفی بودم ک همسرم رو مجاب کنم همراه کنم‌رشد بدم ک من اگ هر روز سرم رو بندازم برم خونه مادرت اونام همینکارو میکنن و دلخوری میشه

ولی ب یه نتیجه رسیدم ک مردا اصلا درک این حرفارو ندارن

ولی نمیدونم بانو چجوری با حرف ک متن سازی همسرشون همراه شدن منطورم چ مکالمه هایی بود...اخ ک چقد سخته حرف زدن بنطرم....

اونم‌جوری ک تاثیر نافذ داشته باشه

ولی ممنون لابلای صحبتتون فهمیدم باید همسرم حساس نکنم با مخالفت هام .باید چیزی نگم..

نه عزبزم ارزش نداره ولی فک کن من تولد مادرشوهرم رفتم کادو دادم بهش چقد شوهرم کاراشونو انجام میده حالا اینا هیچی 

امشب رفتیم خونه برادر شوهرم مادر شوهرم ک منو دید باهام ی سلام احوال پرسی خیلی معمولی انگار با ی غریبه سلام علیک کرد حتی کلی وقت ندیده بودمشون انگار ن انگار حتی نپرسید چشمان چطورن در صورتی ک همه تبریک گفتن.از ی طرف یکی از جاریهام داشت منفجر میشد منم ابروهامو میکرو گردم و کلی ب خودم رسیدم استارتر عزیز راست میگه من هر چقدخودمو ببازم اونا بیشتر خوشحال میشن شما هپ راست میگی رابطمو باشون قطع نمیکنم ولی عین خودشون رفتار میکنم و انقد ب خودم توجه میکنم تا بسوزن.خیلی هم متین و خانم رفتار گردم هر کی باهام حرف زد جواب میدادم ولی واقعا مادرشوهرم بیشعوره

بعد ی چیز دیگه عزیزم مثلا جاری هام همیشه خونه ما ک میومدن  ظرف نمیشیتن چون ماشین ظرف شویی دارم ولی من همیشه ظرفای اونارو میشستم امشب دیگع واقعا نشستم و ب این نتیجه رسیدم ک اونا از پیشرفت من ناراحت میشن 

قبلا که توضیح میدادم، حرف دلم رو میزدم یا گلایه میکردم 

همسرم اصلا اون واکنش دلخواهم رو انجام نمی‌داد..خیلی بد برخورد می‌کرد. 

یادمه یک شب خونه خواهر همسرم بودیم 

لامپ ها خاموش بود و می‌خواستیم بخوابیم 

خواهر همسرم تازه یادش اومده بود ظرف بشوره 😐

من هم نرفتم کمک 

همسرم گفت زشته تو بخوابی و خواهرم تنها ظرف بشوره 

منم گفتم نمیرم 😐مگه اونا میان خونه ما از جاشون تکون میخورن که من برم ظرف بشورم. 

همسرم اینقدر عصبی شد و حسابی تلافی کرد با رفتارش 🤦🏻‍♀️

بعضی وقتا هم که کاملا حق با من بود و هیچ حرفی نداشت میگفت تو بزرگ باش تو خوب باش بزار همه بفهمن که چقدر دل بزرگی داری 

یکی از اعضای خانوادش هم زبون تند و تیزی داشت و همیشه منو اذیت می‌کرد با حرفاش 

من هم به همسرم میگفتم و اونم طرف منو می‌گرفت و می‌گفت اون به تو حسودی میکنه و... 

ولی یکبار که بحثمون شده بود بهم گفت که تو با همه مشکل داری 😲

وقتی پرسیدم منظورت چیه؟ گفت همیشه با فلانی درگیری 😲😲😐😐

الان تا جایی امکان داشته باشه نمیرم 

اگه برم هم یکی دوساعت میشینم  اینطوری نه میخوام ظرف بشورم نه هیچ کار دیگه 😏

و سعی میکنم اصلا اسمشون هم رو هم نیارم تو خونمون 

کاری به کارشون ندارم 

قبلا که هفته چند بار میرفتیم 

بعد من گفتم من نمیام و همسرم تنها میرفت ی مدت 

دیگه اونم نمیره 

الان دو سه ماه یک بار میریم 

راحت شدم و احساس آرامش دارم از این نظر 

عزیزم اون تاپیکشون ترکیده نمیدونم چرا،فقط کودک درون مونده که اونم قفل بود الان دیدم باز شده.

لینکشم اینه.

کودک درون من 🌹🌹

عجب تاپیک خوب و مفیدی لطفا منم لایک کنید دوستان 

منم خیلی دلم میخواد کمتر برم اینجوری دلخوری کمتره

منتها همسرم انگاری حساس شده....

ترجیح میدم حدقل جنگ نکنم دیگ...