تو دیوار دنبال پرده می گشتم بعد پرده هایی که مد نظرم بود رو ظهر علامت گذاری کردم یه ساعت پیش به چندتاش زنگ زدم بعد من هروقت گوشی دستم می گیرم زنگ میزنم معمولا یا با مامانم حرف میزنم یا با خواهر هام همیشه ام آخرش اونا یه دو دقیقه با دخترم حرف می زنند حالا هی داشتم شماره می گرفتم هی دخترم می گفت منم خاله حرف بزنم چند بار گفتم خاله نیست یه آقاهه اس بعد به چندتا شماره زنگ زدم همشونم مرد بود زدم رو بلندگو که دخترم بشنوه گفتم ببین خاله و مادرجون نیست آقاهه س بعدپشت گوشی به طرف گفتم آدرس بده حالا شوهرم که اومد