تهشم هی سفارش کیک خیسو دمنوش میده با فیلم کمدی دان میکنه باهم ببینیم
💞یه نصیحت برای شما خواهرای عزیزم : روزتونو با زیارت آل یاسین شروع کنید✨ ...زیارت آل یاسین هدیه کن به امام زمانت✨ شب میخوای بخوابی صوتشو بزار گوش کن قبل خواب🌱...صبحتُ شبتُ به یاد حضرت باش ...مهمترین گام که به امام زمانت✨ نزدیکتر بشی اینکه غفلت رو از ایمانت دور کنی و اولین نزدیکی سلام به یاره 🤍✨....💑مآدر سیدو سادات های آینده👨👩👧👦 ...دلم میخواد الان توی سرما کنار دریا باشم و آش دوغ محلی داغ بخورم 🌊..اما الان کِز کردم کنار بخاری زیر پتو دارم نارنگی میخورم😒😐😂..از پشت دیوار ترس هایم با من بخند..تنهایی در کابوسم میرقصد...تاریکی در شبهایم میخندد..از پشت شب های خاموشم با من بگو..گریه کن🌀..به عرضتون میروسنم که بنده یه کیجا شِمالیمه⛰️ (پروفایل خودم نیستم عزیزان)
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
فکر نکنن بچه بود. اقا ۳۰ سالش بود می امد خیلی راحت می رفت یه شلوار ورزشی از پسرا می گرفت .بعد ۳نفری با پسرا رو مبل جلو تیوی فوتبال بازی می کردن تو سر کول هم می زدن.الانم بعد یک سال زندگی مشترک همین طورن وقتی میریم خونه مامانم اینا درحال بازی هستن البته داداشامم زن دارن .کلا همشون با این سنشون بچن