2733
2734
عنوان

داستان واقعی و نظر شما ...

446 بازدید | 30 پست

میخوام یه داستان واقعی زندگی صمیمی ترین دوستم رو براتون بگم همه رم نوشتم ، دلیل اینکه اینو میگم اینه که خودمم به نحوی داستان مشابه دارم با این تفاوت که من همسرم بهم خیانت کرد به بدترین شکل و زندگیمو خراب کرد دوست دارم بدونم همچین چیزایی دیدید و آخر عاقبت این افراد به چه شکل بوده،   این داستان ماله خیلی سال پیشه زمانی که ما دانشجو بودیم دوستم که از یک خانواده معروف و سرشناسی هم بود عاشق یه پسری شد از هر لحاظ از خودشون پایین تر ،‌ واقعا عاشق هم شدن و پسره بارها اومد خواستگاری اما خانواده دختر راضی نشدن دفعه آخر که میان خواستگاری پدر دختره عصبانی میشه میگه من جنازه تورم به این نمیدم با کسی که من میگم ازدواج میکنی و کلا فکر کنم چند هفته هم طول نکشید و دادش به پسر دوست خانوادگیشون، دوستم خودشو به آب و آتیش زد که این وصلت سر نگیره اما نشد حتی گفت رفتم به پسره گفتم به خدا من عاشق یکی دیگه م دلم پیش یکی دیگه س تورو خدا تو مردانگی کن پا پس بکش گفت اونم با خونسردی گفته اتفاقا منم دلم پیش یکی دیگه س ولی منم نمیتونم کاری بکنم خلاصه اینا ازدواج کردن ولی چه ازدواجی همیشه قسم میخورد حتی یکبار هم دست همو نگرفتیم حتی یکبار همو نگاه نکردیم،  دوستم متوجه میشه پسره با همون دختری که گفته بود دوسش داره هنوز در ارتباطه. مدتها به همین شکل گذشت تا‌ کار دوستم به بیمارستان و داروهای اعصاب و روان میکشه ، اون پسره که همو دوست داشتن خبر دار میشه که این حالش خوب نیست پیام میده حالشو بپرسه و بهش میگه گور پدر همشون بزن به سیم آخر جدا شو خودم تا ابد پشتتم.  دوستمم میگه با اینکه من با اون آقا فقط اسما همسر هستم و اون دنبال زندگی خودشه ولی حوصله بی آبرویی ندارم برو پی زندگیت ، پسره ول کنش نیست و دائم میگه خودم تا ابد همراهتم به هر شکلی شده پشتتو تو این وضعیت خالی نمیکنم خلاصه دوست من هم سعی میکنه مسالمت آمیز جدا بشه. همسرش میگه من از خدامه بریم جدا شیم . ولی خانواده ها دوباره جنجال به پا میکنن و دوباره دوستم به خاطر فشار عصبی یه مدت بخش مغز و اعصاب بستری میشه.

مدتها میگذره به همین شکل و بارها تا پای طلاق رفتن حتی اون بین به خاطر شرایط وخیم روحی و جسمی دختره خانواده ی دوستم هم دیگه وحشت کرده بودن و راضی شدن جدا بشه اما خانواده همسرش به هیچ عنوان کوتاه نمیومدن ، این کشمکش ها ۵ سال طول کشید و تون پسره که عاشق دوستم بود پا به پاش میومد میگفت قول شرف میدم دیگه تنهات نزارم دیگه نمیزارم حالت بد بشه تا عمر دارم رو چشمام نگهت میدارم رفته بود با خانوادش هم حرف زده بود که این بار نمیزارم بدبختش کنید حتی میگفت خواهراش چندین بار اومدن بهم سر زدن گفتن غصه ی هیچی رو نخور ماهم پشتت هستیم . حال روحی دوستم عالی شده بود چون هم خانوادش به اون پسره رضایت داده بودن هم عشقش این همه سال حمایتش کرده بود هم دیگه کارای جداییش داشت تموم میشد . یادمه با چه شوقی برامون تعریف میکرد بابام گفته حلالم کن در حقت بد کردم اون پسر واقعا عاشقته دیگه مخالفتی ندارم همیشه میگفت من خوشبخت تر از همتون میشم،  این ماجراهای عجیب و عاشقانه ادامه داشت تا اینکه دوستم جدا شد و همسرش سریع با همون دختری که دوست داشت ازدواج کرد و اینم منتظر بود عشقش بیاد خواستگاریش که گفت حس کردم عوض شده و بالاخره یه روز میاد بهش میگه بله من دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم نمیگم دوست ندارم اتفاقا هنوزم تنها عشقم تویی ولی بعد از اون همه سال توهینی که خانواده تو بهم کردن شاید بهتر باشه نیام تو خانوادت ، هرچی دوستم میگه تو‌ خودت اومدی گفتی تا ابد پشتتم تو منو به زندگی امیدوار کردی تو اومدی با خانوادم حرف زدی الان جوابشون رو چی بدم که پسره میگه در هر صورت هرچی فکر کردم میبینم نمیتونم خانوادت رو ببخشم تو خودت برام عزیزی و به همین سادگی رفت با یکی دیگه ازدواج کرد ، الان دوستم در اوج جوونی و زیبایی تو آسایشگاهِ هیچکس رو نمیشناسه ما گاهی بهش سر میزنیم عکس عشقش رو نشون میده و اشک میریزه حتی یک کلمه با هیچکس حرف نمیزنه، اون پسر هم خوش و خوشحاله من خیلی میبینمش.

هیچوقت دوستم و کاراشو قضاوت نکردم چون همیشه در جریان زندگیش بودم واقعا خطایی نکرد که این تاوانش باشه تمام این سالها که باهم دوست بودیم من جز صبوری و نجابت هیچی ازش ندیدم بخوام بگم حقش بود حتی همسر سابقش میره بهش سر میزنه گفته دلم براش کبابه ما تک تک در مقابل ظلمی که به این دختر کردیم باید پاسخگو باشیم. خانوادش واقعا از هم پاشید نابود شدن فقط به خاطر نامردی یه آدم. دوست دارم تحلیل و نظرتون رو مورد این داستان بدونم. آدمایی که اینطور یک زندگی رو نابود میکنن و میرن تاوان میدن ؟ چطور خدا قبول میکنه اون که خودش اصرار داشته به اینکه با دوستم ازدواج کنه الان خوشبخته و این بیچاره الان کنجه تیمارستان. یعنی روزی میرسه چوب کارش رو بخوره. من چون در جریان تمام ماجرا بودم حقیقتش دوستم رو مقصر نمیدونم واقعا در حقش ظلم کردن ولی اون پسر خیلی برام عجیبه که زندگیش عالیه الان . مثل همسر من که خیانت کرد ازدواج کرد الانم کلی خوشبخته.  چطوریه که دنیا برای ماها برعکس کار میکنه ؟ واقعا ذهنم درگیره داستان های این شکلی دیدید؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای خدا😔

من یه دُخــ💛ـتــرقوی اَم! دَرحالِ مبارزه با «افــسـردگـے!! » خدایا! ممنونم ڪہ هوامو داری!❤☺ میدونم قلب مهربونی داری... میشه از ته همون قلب مهربونت برام دعا کنی که به خواستم برسم؟💚🙂
2728

هعیییی ادم که بدبخت باشه تاابد بدبخته هرکاریشم کنی باز بدبخته

خدایا ..سلامتی کاملمو بهم برگردون ... من طاقت ندارم.‌.خدایاشکرت   .  خدایا دل مادرمو شاد کن مادرم تموم دنیامه خداروشکر ولی کاش یه روزی تو همین روزا بشه که من جوش نداشته باشم و داروویی هم نخورم.. خداجون تاسال بعد خونه مورد علاقم و ماشینو پس انداز بهم بده 😇تا حدودی هنر مند😍خیاطی و جواهر دوزی و دوخت سیسمونی انجام میدم😉خدایا مرسی بابت همسر مهربونم 😍سلامتی و دلخوش بهمون بده 😍خدایا خیلی ماهی ، من لاک میزنم قرتی هستم گاهی وقتا دختر بد میشم ولی میدونم تو منو دوس داری چون میبینم که حواست بهم هست 😍خدایا مرسی نجاتمون دادی... خدایا سرنوشت منو نسیب هیچکس نکن که گناه داره 😇خداجون من خونه دوبلکس میخوام😞بده دیگه توروخدا😊 خداجون کمر شوهرم درد نکنه انشالله و بداخلاقی هم نکنه باهام😍 خداجون مراقب من باش که دختر بد نشم 😍خداجون منو همیشه دوس داشته باش 😊😊😊خدااایااااشوهرگلم ضرر نکنه تو کارش من ازش راضیم توام بهش برکت بده😘 خدایا مراقب حال روحی و جسمی و مالی همه مردم باش مراقب منو خوانوادمم باش 😊😉خداجون من میخوام خیلی پولدار شم خیلی 🥺🥺🥺🥺خدایا شوهرم نفسمه جونمه قلبمه نازمه برام سالم و سلامت نگهش دار🤩 الما و مانا 💗گندم و گونش😘😘😘
2738

ممنونم که این تاپیک رو زدی

من خودمم دنبال جواب این سوالم 

این مورد رو درباره تاوان دادنش چیزی نمیدونم ولی خیلیا تو زندگی خانوادگی بهمون ظلم کردن و جوابش رو به بدترین شکل دادن خیلی زمان برد چند سال گذشت و در اوج خوشی زندگیشون نابود شد.همونطوری گه زندگی ما رو نابود کرده بودن به همون شکل ولی بدترش که همه فهمیدن این بلایی سرشون اومد تاوانه

من میگم اگه واقعا خدا ظلم اونا رو بی جواب نزاشته

بنابراین ظلم مواردی مثل ما و شما رو هم بی جواب نمیزاره

شاید زمان ببره ولی در اوج خوشی همه چی خراب شه

ولی ی چی بگم خواهر گلم شما بهتره قبل اینکه بخواد واسشون کارما شه خودتون حق خودتون بگیرین و بزرگ ترین انتقام اینه حسرتت رو بزاری رو دلش اومقدر حالت خوب شه و موفق باشی که روزی هزار بار خودشو لعن و نفرین بفرسته که ندارتت و شاید ندونی ولی دو چیز هست که ادمو نابود میکنه یکی عذاب وجدانه یکی حسرته

بزار حسرتت بمونه رو دلش مطمئن باش خدا هم هواتو داره و کمکت میکنه

قبل این ه خدا کاری کنه خودت اقدام کن

شک نکن خدا هم کارشو شروع میکنه❤❤❤❤

ممنونم که این تاپیک رو زدی من خودمم دنبال جواب این سوالم  این مورد رو درباره تاوان دادنش چیزی ...

من هیچوقت فکر نمیکروم سرنوشتم مثل دوستم بشه من همیشه کنارش بودم باهاش پا به پا غصه خوردم تو خواب هم نمیدیدم منم خیانت ببینم... به معنای واقعی شکستم تو اوج عشق و اعتماد،  خیلی وقته گذشته من به ظاهر خوبم اما اون  انقدر خوشحاله که بخیر میدونم اصلا پیگیر حال من باشه با تمام وجودم واگذار کردم به خدا چون من

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز