اهمیت نده. عادی باش. این ادم ها یکم توهم دارن. ما هم زیاد داریم. واسه خودشون یه ماجرایی تو ذهنشون میسازن ناراحت میشن میرن تو قیافه و حتی تیکه هم بارت میکنن تو هم از دنیا بی خبر. بابت کار نکرده که نمیتونی بری از دلش دراری، یا اگه دچار سو تفاهم شده خودش باید بفهمه با توضیح دادن تو نمیفهمه. تو معمولی باش. اگرم دوباره دعوت کرد خودت زنگ بزن بگو ممکنه دوباره مثه دفعه های پیش برنامه ات جور نشه. بهتره قراری نذاریم. هر وقت امادگی پذیرایی داشتی و خونه بودی و اینا زنگ بزن همونروز قسمت باشه دور همیم.
دفعه بعد دعوت کرد بگو والا اون روز باید بریم جایی نمی‌دونم تا چه ساعتی طول میکشه اگه زود کارمون تموم شد بهت خبر میدم.
دقیقا!!! هر بار مادرشوهر و خواهر شوهرم بند می کردن بهم و با حرف هاشون اذیتم می کردن من مدام به این فکر می کردم کدوم کارم اشتباه بوده که فلان حرف بهم زدن!! چیکار کنم که دیگه بهم چیزی نگن!!!! اگه بدونی دو سال چقدر تحت فشار بودم و ذهنم درگیر این آزار و اذیت هاشون بود!!! تا یه بار بحثمون شد و قهر کردم و نرفتم خونشون!!! بعد مادرشوهرم که زنگ زده بود بهش گفتم یعنی چه !! چرا اینجوری می کنید!! چرا هر وقت میای همش کم محلی می کنید و ... مادرشوهرم خندید و گفت ما همش دلامون از جاهای دیگه پر می شد سر تو خالی می کردیم!!!!!!!!! این حرفش بدتر من آتیش زد!!! این که تموم این مدت که انقدر ذهنم درگیر این بود تا بهتر باشم تا دیگه اذیتم نکنند اونها فقط داشتن عقده هاشون سر من خالی می کردند!!!!!!!!! و خودشون هم می دونستند!!!!
چقدر از خودم بدم امد!! و کلا از چشمم افتادند!! دیگه باهاشون مثل قبل نشدم!!!
