واقعا مشکله بزرگیه برام راهنماییم کنین
امشب جاریم یهو ساعت ۸ زنگ زد چایی بزار داریم میایم
یه سر شب نشینی گفتم شام بزارم گف ن فقط چایی
ماهم شوهرم از صب برنامه داشت شامو کباب بگیره
اومدنو نشستن و نشستن گفتم پس شام میمونین ک بگم بیشتر شام بگیره حقیقتش ما شام کباب داریم
یهو زنوشوهرگفتن نهههه ما از کباب بدمون میادو نمیخوریمو نمیخادو املت بذار شوهرم اومدشام گرفته بوذ
رفتم املت درست کنم یهو برگشت که چرا این همه درست میکنی مگه کی املت میخوره
گفتم هان؟؟؟بخدا تعجب کردما !!!
گفتم حالا بذار شام کم نیاد
اوردم سر سفره ما دونفریم ۶ تا کباب شوهرم گرفته بودواصصصصلا موقع خرید خبر نداشت جاریم اینا میان بعدم ک اومد تعارف کرد برم بگیرم گفتن نهههه نمیخاد!!!
دم سفره انداختن ک گف بچم جیش داره اصصصصلا کمک نکرد سفره رو چیدم سریع برا خودشو بچه هاش کباب کشید منو شوهرمو مامانم ک خونم بود دوتا خوردیم بقیه رو اونا
خدایی میگفتن بیشتر بگیرین چی میشد
بگذریم
اومدن خونه رو مث فرفره دسته ی گل کردم دوتا پسر شررررر داره ها شرررر تماااام خونه رو ترکوندن جا نبود پا بذاری
سفره رو مامانمو شوهرم جمع کردن منم تو اشپزخونه مشغول بودم ظرف میوه پر میکردم
میوه اوردم گذاشتم خوردن
هنو بشقابهای میوه وسط خونه سینک پررررر ظرف خونه تررررکیده یهو بدون مقدمه کیفشو ورداشت بریم
برنگشت یههههه تیکه از بهم ریختن بچه هاشو جمع کنه یه استکان اب نکشید
خیییییلییییی تنبله تروخدا بگین چجوری به روش بیارم حداقل وقت رفتن یکم بهم ریختن بچه هاتو جمع کن یا مانع بهم ریختنهاشون بشو
این فقط یه چشمشه