خانوما سلام
من و نامزدم همدیگ رو خیلی دوست داشتیم و داریم یکسالو دوماهه نامزدیم الان نزدیک عقدمونه با بدبختی و مخالفت همه ب هم رسیدیم توخونه تا تقی ب توقی میخوره طعنه میزنن هیچکس خوبمونو نخواست همه منتظر بودن ب هم بخوره بگن دیدی من گفتم نکن
با بدبختی جهیزیمونو خریدیم ک عقد کنیم ولی جدیدا روزی چهار پنج بار دعوامون میشه اونم بد
حالا بهش اس دادم میخوام تموم کنم
بخدا دلم خونه اخه ب سی سال بعدمونم فک کردیم و لحظه لحظمون ب هم گره خورد
ولی اعصاب هردومون نابود شده ضعیف شده همه بلایی سرمون اومد
چند وقت پیش ی نفر ک نمیدونم دعا مینوشته یا فالگیر یا هرچی نامزدمو دیده بود همه زندگیشو بهش گفته بود همه چیروووو بعدش گفته بود یه زنه براتون دعا گرفته ک ازهم جدا بشین
تورو خدا بگین من چکار کنم