من یه داستانی خوندم بزارید بگم
دختره حامله نمیشده
مادرش آدرس دعانویس میده بهش
رفته پیشه دعانویس
بهش گفته:این آبو بخور و خوابت برد درست میشه
دختره حوابش میبره قافل از اینکه بهش تجاوز میشه
بعد ۱ ماه میبینه عه حاملست
خوشحال و اینا میرهیش نادرش تا میره
مادره میگه
پیش اون دعانویسه نری ها به عنوان اینکه دعا حامله شدن میده
تجاوز مکنه
دختره به کل نابود شد شوهرش طلاقش داد و فهمیدن که شوهره احاقش کوره
من هنوز تو فکر اینم که یه ادم چقدر میتونه احمق باشه