تو نت خوندع بودم اب عسل خعلی خوبع صبحا بخوری....منم اومدم صبح اب عسل خوردم بعدش رفتم مدرسع..برا دوستم تعریف کردم اب عسل خوردم صب میگن خعلی خوبع....تو حیاط زد تو سرش بلند گریع میکرد گف نگااار دایی بابام چن سال پیش اب عسل خوردع مردع/
منم رفتم جلو دفتر دراز کشیدم گریع میکردم بلنددد....بعد ی ساعت گریع زاری گفتم حلالم کنین ب خانوادم زنگ بزنین بگین نگار دارع میمیرع....غوغا کردم غوغااااا....گفتن چیشدع؟گفتم اب عسل خوردم/
انقد خندیدن ک معدشون پیدا بود/
خلاصع فرداش دوستم از باباش پرسید فلان فامیلت اینجور مردع؟گفتع بود نع بخاطر ی چی دگ مردع/