سلام ، یه چیزی میخوام بگم اگر هرکی تجربه یا کمکی میتونه بکنه لطفا بگه ، من و همسرم خیلی همو دوس داریم یه دختر ۲ ساله هم داریم همه چی خوب پیش میره تا یهو بدون دلیل به قدری از چشم همسرم میفتم و او از چشم من میفته که راضی به بدبختی و ندیدن همیم ! یه چیز کوچیک میشه بهانه براش شروع میکنه بهم بد و بیراه گفتن انقد میگه و میگه انقد تحقیرم میکنه که من خیلی حالم بد میشه در حدی که هیچی ارومم نمیکنه نه گریه نه داد نه هیچی ....تمام ارامشون به یکباره از بین میره ، ...از نظر روحی داغون و ناامید میشم ....نمیدونم چی باعث این اشوب تو زندگیم میشه همه راه ها رو رفتم خسته شدم...چون دعواهامون یه دعوای عادی نیست کار به جاهای باریک میکشه
اینطور فکر کن که چشم نظر خرافاته . پس خدا رو شکر سرتون نیومده که میگی همش خرافاته
چشم و نظر رو پیامبر و امام اعتقاد داشتن پس وجود داره به قول شما شاید براشون پیش نیومده اعتقاد ندارن چون من خودم اصلاااااا اعتقاد ندارم ولی برام پیش اومد و تازه فهمیدم
دلم برای خودم و شخصیتم میسوزه چون اصلا اهل بدجنسی و دعوا نیستم سرم به کار و بچم گرمه کاری به همسرم ندارم بهش گیر نمیدم بدرفتاری نمیکنم ...ولی یهو میپیچه بهم
من مطمئنم شوهرم داره زیر ابی میره ....حتی میدونم با کیه البته ندیدمش اما میدونم کیه چون حوصله شو ند ...
منم همین شرایط را دارم بعنوان هم خونه دارم ادامه میدم تا ده سال دیگه که دخترم بزرگ شد یه تصمیم جدی بگیرم.خودش فکر میکنه راضی شدم که هیچی نمیگم ولی نمیدونه اینفدر ازش متنفر شدم که هیچیش برام مهم نیست