حالا از بچه بگم که مامان مریم .خانم سن دار. و بابا حمید.شوهرش. نگذاشتن سقط کنم . گناه داره خدا قهر میکنه....
ولی بعد ۹ ماه دخترم که براش سیسمونی هم خریدم به دنیا اومد ولی چون هم من کم سن و ضعیف بودم هم خیلی طی بارداری غصه خورده بودم دخترم بعد یه هفته که تو دستگاه بود از دست رفت . اسمشم تیدا گذاشته بودم . خلاصه که من ۲ سال از زندگی جا موندم تا اینکه به اصرار مامان مریم درس خوندم و رشته پزشکی قبول شدم . بابا حمید و مامان مریم کل زندگیشان رو به پام ریختن . بعد از عمومی برای تخصص رفتم ترکیه . خیلی پولدار بودن. ...