طلاق عاطفی گرفتین
ولش کن درکت میکنم یک زمانی وقتی دخترم به دنبا اومد ماهم اینطور بودیم ولی من قلق شوهرم دستم بود اپیلاسیون میکردم آرایش میکردم لباس های خوب میپوشبدم و اصلا بهش محل سگ هم نمیدادم با خودم بودم مبخوردم میخندیدم و بک ۰ورایی با خودم و دخترم خوش میگزروندم
و تو دل خودم همیشه میگفتم یک روز میرم ولی به اون نمیگفتم
به خدا توکل کن