من به شدت از حیوون میترسم شوهرم یه حیوون خونگی آورده بود بعد دید من ناراحت میشم برو خونه خواهرش حالا چند شب پیش اونجا بودیم شوهرم گفت میخوام بیارمش منم چون خونم را کثیف کرده بود عصبی شدم گفتم هنوز بالکن را تمیز نکردی مقاومت کرد یه هو از ذهنم پرید گفتم خونه را به گه کشیده یه لحظه خودم هنگ کردم چون بی ادب نیستم