اول خودم میگم :
اینو من صد بار وقتی بچه بودم برای همه تعریف میکردم
یه روز یه معلم به یه دانش آموز میگه برو انشا بنویس بعد این دانش امروزه می ره خونه میگم مامانم به انشا بگو بنویسم مامانی داشته قرآن می خونده میگه بسم الله الرحمن الرحیم اینم می نویسه
بعد می ره پیش باباش میگه بابا یه انشا بگو بنویسم باباش داشته ماشین شو تعمیر میکرده حوصله شو نداشته میگه برو تا نزدم تو سرت اینم همینو می نویسه
میره پیش خواهرش میگه یه انشا بگو خواهرش داشته اهنگ گوش میداده میگه تو برو من نمیام اینم همینو می نویسه
بعد تلوزیون رو روشن میکنه برنامه کودک بوده میگه گوریل انگوری وارد میشود اینم همینو می نویسه بعد می ره پیش برادرش ، برادرش هم داشته لواشک می خورده میگه به به چسبید اینم همینو می نویسه
خلاصه میره مدرسه اولین نفر صداش میزنه معلم انشا شو شروع میکنه میگه بسم الله الرحمن الرحیم معلمش میگه به به چه بچه خوبی با بسم الله شروع کردی آفرین بعد مگه برو تا نزدم تو سرت معلمش اعصابش خورد میشه میگه بچه بی ادب بیا بریم پیش مدیر اینم میگه تو برو من نمیام معلمه می ره مدیر رو میاره داخل کلاس مدیر شون خیلی چاق بوده وقتی داشته وارد میشده این میگه گوریل انگوری وارد میشود مدیر شون میاد محکم میزنه تو گوشش اینم میگه به به چسبید
وووااییییی خدا کیا اینو شنیدن ؟
شما هم بگید بخندیم یه کم