2733
2739
عنوان

مامانم وقتی فهمید باردارم باهم قهر کرده

| مشاهده متن کامل بحث + 52380 بازدید | 173 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حتما موقع زایمانت اذیت میشه برا همین گفته،من دوتا دارم،خیلی اذیت کردیم مامانمو..باهام اتمام حجت کرده باز بچه بیاری کمکم نمیکنه

بابام که رفت شهر خالی شد،مگر تو چند نفر بودی بابای گلم😭😭😭😭 فراموش کردنت هنر میخواهد و من بی هنرترین انسان عالمم😭😭😭
2731
چهار سالشه گلم

خوبه که فاصله سنی شون ،من فکر کردم اولی یک ماهه است

ازت بدم میامد، وقتی میگفتن مبارکه پسره، چه خوب آفرین پسره، دلم میخواست همه رو خفه کنم، تو رو بیارم بیرون، نباشی، 😢 بدم میامد چون احساس میکردم به خواهرت توهین میشه، دلم میشکست از حرفها، حرفهاشون باعث شد ازت بدم بیاد، منتظر اومدنت نبودم اینقدر که حتی یه عکس هم نگرفتم از بودنت 😢 تو اومدی، صورت ماهت رو که دیدم عاشقت شدم، خنده های دلبرانت، ساکتی و مظلوم بودنت، وقتی خواهرت رو از من هم بیشتر میشناسی، من رو ببخش پسرم، من رو ببخش اگر گفتم دوستت ندارم، عاشقتم با همه وجودم با همه قلبم، اگر بخوای جون و عمرم رو براتون میدم، کاش مردم میدونستن گاهی با جملاتشون چه آتشی به قلب دیگران میتونن بزنن، دوست دارم مرد بزرگ بشی نه نر، دوستت دارم پسرم😘
بخدا منم درک نمیکنم


خودتو ناراحت نکن عزیزم

مادرته محاله دلش بیاد طردت کنه خودش آروم شه میاد سراغت

اون فرشته رو هم خدا بهت داده پاقدمش پر از برکته و شادی

اومدے تا بره فصل دیوونگے...شدے آرامشـِ کل این زندگے😍😘

سلام دوستم منم ناخاسته باردار شدم الان بچم ۸ماهشه خودم ۲ماهمه منم مادرم بهم یخورده چیز گفت نه ک فوش بده یا چیزی گفت تو ضعیفی تازه یکم جون اومدی چرا اینطورشد چرا چرا صدتا چرا منم خیلی گریه کردم ب فکر سقطم رفتم اما نزاشتن ولش خاسته خدا بوده اینجور فکر کن منم وقتی ب این کلمه فکر میکنم ارام میشم تازه از خانوادمم دورم شوهرمم ی شب هست ی شب نیس غصه نخور تنها نیستی 

2738
نه بخدا منظورش شوهرم نیست کلا واسه بچه اولمم باهام بد رفتار کرد

پس واسه چی ناراحت شده؟

شوهر من مُرده💛💛💛این بار اولی نبود،که توی قلب من میمرد ،اون با نگاهای عجیب کفر منو درمیاورد،هرز میپرید من کشتمش،در فکر کشتن کشتمش،من اون بد لعنتی رو در عشق و نفرت کشتمش،👈شوهرم تو قلب من مرده یعنی خودم کشتمش،امیدوارم خیلی زود واقعا بمیره👉من خیلی آرزو ها داشتم ارزوی داشتن یه زندگی آروم یه خانواده خوشبخت اینکه تو خونمون باهم پشت به پشت با مشکلات روبرو بشیم.آرزوی شنیدن جمله نگران نباش تا ته دنیا باهاتم‌😔آرزوی داشتن دوتا بچه یکی دختر یکی پسر که تو خونمون همیشع صدای خندشون باشه.وقتی شوهرم از سر کار میومد باخنده بریم استقبالش .صدای خوشیمون به آسمون برسه.اما نشد....شوهرم دلش بامن نبود...وقتی من با گریه تو بغلش میگفتم عاشقم باش...اونو تو بغلش میگرفت و میگف بدون تو میمیرم تو عشق منی😢😢😢...وقتی واسه آیندمون خیالپردازی میکردم اونم تو فکر این بود چجوری میتونه اونو دیوونه خودش بکنه ....حالا من موندم و آرزوهایی که شاید دیگه نشه بهشون رسید.منم یه زن جوون با آرزوی یه زندگی معمولی............
نه خب حتما مادرت دل خوشی از شوهرت نداره. من الان باردار شم به مامانم بگم. قاتل استخدام میکنن منو ش ...

عزیزم خیلی ناراحت شدم بابت امضات.چندتابچه داری؟

شادی روح پدر جوانم صلوات ممنونم از همگی🌷
عزیزم خیلی ناراحت شدم بابت امضات.چندتابچه داری؟

فدات عزیزم.

یدونه دختر دارم ۴سالشه

شوهر من مُرده💛💛💛این بار اولی نبود،که توی قلب من میمرد ،اون با نگاهای عجیب کفر منو درمیاورد،هرز میپرید من کشتمش،در فکر کشتن کشتمش،من اون بد لعنتی رو در عشق و نفرت کشتمش،👈شوهرم تو قلب من مرده یعنی خودم کشتمش،امیدوارم خیلی زود واقعا بمیره👉من خیلی آرزو ها داشتم ارزوی داشتن یه زندگی آروم یه خانواده خوشبخت اینکه تو خونمون باهم پشت به پشت با مشکلات روبرو بشیم.آرزوی شنیدن جمله نگران نباش تا ته دنیا باهاتم‌😔آرزوی داشتن دوتا بچه یکی دختر یکی پسر که تو خونمون همیشع صدای خندشون باشه.وقتی شوهرم از سر کار میومد باخنده بریم استقبالش .صدای خوشیمون به آسمون برسه.اما نشد....شوهرم دلش بامن نبود...وقتی من با گریه تو بغلش میگفتم عاشقم باش...اونو تو بغلش میگرفت و میگف بدون تو میمیرم تو عشق منی😢😢😢...وقتی واسه آیندمون خیالپردازی میکردم اونم تو فکر این بود چجوری میتونه اونو دیوونه خودش بکنه ....حالا من موندم و آرزوهایی که شاید دیگه نشه بهشون رسید.منم یه زن جوون با آرزوی یه زندگی معمولی............
پس واسه چی ناراحت شده؟

نمیفهممش میگه همه چیت سر منه من کلا سعی میکنم کم برم خونه بابام که مزاحمش نباشم فکر کنم مثل همه ی بچه ها بعد از زایمانم پیش مامانم بودم و اوایل خونه بابام سر میزدم..یک سالیه که خیلی کم میرم حتی شبا رو تنها میمونم و نمیرم که یوقت مزاحمش نشم..میگه دستو پامو میگیری و نمیذاری به خودم و علایقم برسم..من دختر بدی واسشون نبودم همه کار کردم واسه مامانو بابام هم عاطفی هم عملی از هر لحاظ

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687