از زمین و زمان ایراد میگیره، همه چیو زهر آدم میکنه
امشب با کلی شوق و ذوق واسه اولین بار قرمه سبزی درست کردم، خونه رو مرتب کردم حیاطو اب و جارو کردم، ارایش کردم ب خودم رسیدم، از سرکار برگشته، اومده سر غذا، کلی صورتشو کج و کوله کرد ک ینی بده، چن قاشق از خورشت خورد بعده کلی فیس و افاده میگه بد نیس، امشب راهی بیمارستانم. برنجو نگا کرده وای نگم براتون چ قشقرقی ب پاکرده میگه چرا تع دیگ نداره مگع نمیدونی من ته دیگ دوس دارم
با کلی ذوق سرویس مهمونی و سفرع قشنگمو اوردم خاستم عکس بگیرم، برداشته میگه دیس واسه چته برشدار نمیخاد، اعصابم خورد شد دیس رو انداختم کنار ریختم تو بشقاب براش ی ذره هم واسه خودم ریختم
وقتی داشتم درست میکردم اینقد دوس داشتم بخورم ازش ک نگو. حتا دو پیاله اضافه برنج درست کردم چون خیلی دوس داشتم بوشو، ولی فقط یذره خوردم
اشتهام بسته شد اصن
بعد دیده من دمغ شدم، بدتر دعوام کرد ک چته باز اخم و تخم میکنی😪
اخرشم میگه شوخی کردم ت چرا اینجوری میکنی
بخدا هرچی میخام توجه نکنم نمیتونم
مرد خوبیه، خیلی دوسم داره، هرچی بخام نمیگه نه، پول بهم میده، حتا گاهی اوقات من خستم، خودش همه کارای خونه رو انجام میده، ولی این عادتش داره دیوونم میکنه😩 اصلن خستگی تو تنم موند😭 ی بشقاب بزرگم خورد 😭 هرچیم میکنم این عادتشو ترک نمیکنه 😭 یکبار نشد من غذایی درست کنمو بگه اخ خانون دستت بشکنه غذات خوب بود😭😭😭😭
حالم گرفته😭