2737
2734
عنوان

اندر احوالات ایرانیهای اینور آب!

7818 بازدید | 155 پست

این چیزی که میخوام تعریف کنم ماجراییه که خودم شاهدش بودم و تا حد زیادی از جزئیاتش اطلاع دارم ولی یه بخشیش هم شنیده‌هام هست و ممکنه 100% دقیق نباشه یا گاهی یکطرفه نقل شده باشه.

فقط قبلش بگم که اگه این تاپیکو خوندید خواهش میکنم اسم کشور محل زندگیمو نپرسید و حدس نزنید.

و اینکه من در مورد قوانین مهاجرت اطلاعاتم خیلی قدیمی شده و به درد نمیخوره پس متاسفانه شانس اینکه بتونم کسیو راهنمایی کنم خیلی کمه عزیزای دلم. پیشاپیش معذرت میخوام...

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

قبل از هر چیز بگم که توی اکثر کشورها یه چیزی هست به اسم (معمولا) restraining order یا intervention order  که یه قرار محدودیت و حفظ فاصله برای افرادی هست که کسی رو تهدید کرده باشن. این قرار برای حفاظت اشخاص صادر میشه و نقش پیشگیری از آسیب دیدن افراد در معرض خشونت رو داره. پلیس بخصوص در مورد خانمهایی که از طرف همسرشون تهدید کلامی یا فیزیکی میشن بشدت جدیت نشون میده و معمولا یکی از اولین کارهایی که میکنه صدور همین قرار هست. تاریخچه خشونت خانگی نشون داده که در گذشته هر وقت که تماس و درخواست کمک خانمها از پلیس جدی گرفته نشده، به یه فاجعه مثل آسیب فیزیکی جدی یا حتی قتل زنها منجر شده.

به همین دلیل پلیس وقت رو تلف نمی‌کنه و در مورد گزارش خشونت خانگی بلافاصله شوهر رو با یه قرار سفت و سخت از نزدیک شدن به زن منع می‌کنه و زیر پا گذاشتن این منع هم عواقب سنگینی داره. حالا اگه بعدا ثابت بشه که مرد دست روی زن بلند کرده و واقعا آسیبی زده که پزشک قانونی تایید بکنه، دیگه حساب شوهر با کرام‌الکاتبینه. زندان و جریمه و سوءسابقه...

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

خب این قانون بشدت تو کنترل خشونت خانگی مؤثر بوده و از وقتی اجرایی شده آمار آسیبهای این خشونت خیلی پایین اومده اما سوءاستفاده‌هایی هم از این قرار و حفاظت خانمها شده. احتمالا اخیرا ماجرای امبر هرد و جانی دپ رو شنیدید که چطور با تحقیقات بعدی و افشا شدن مدارک بیشتر، مشخص شد که جای قربانی و متعرّض برعکس شده بود...

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

حالا اصل داستان... 

من و همسرم چند سال پیش توی یه جمع ایرانی با یه زن و شوهر خوشتیپ و خوش‌لباس و موجه تو حدود سنی 30 تا 35 سال آشنا شدیم که چند ماه قبلتر مهاجرت کرده بودن (اسماشونو میگم نسیم و حمید). بعد از اون بارها و بارها تو دورهمی‌های اون دوستمون دیدیمشون و چون خیلی بچه‌های خوش‌برخورد و پایه مهمونی و شیطونی بودن باهاشون رفیق شدیم و دیگه رفت و آمد خودمون (نسیم و حمید و دوستای من و همسرم) بیشتر و بیشتر شد.


کشوری که ما اونموقع ساکن بودیم قوانین مهاجرتش خیلی زمانبر بود و نسیم و حمید برای اینکه بتونن سریعتر بیان ویزای دانشجویی رو انتخاب کرده بودن. ظاهرا همزمان با همدیگه به چند تا دانشگاه درخواست میدن که نسیم نمیتونه جایی پذیرش بگیره ولی حمید با اینکه از فارغ‌التحصیلیش زمان زیادی گذشته بود، بخاطر معدل خوب و دانشگاه معتبرش بورسیه رو سریع میگیره. 

وقتی‌که ویزای دانشجویی رو میگیرن و میان نسیم طبق قرار قبلیشون دوباره شروع میکنه به اپلای کردن. بالاخره بعد از 6 ماه اونم با امتیازی که بابت حضور و اقامت توی اون کشور داشت موفق شد یه پذیرش بدون کمک هزینه بگیره. یعنی در واقع شهریه نمی‌داد اما کمک هزینه هم نمی‌گرفت.

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

کاش ماهم این قانونو داشتیم من بارها کتکخوردم 😔

یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔

اینم بگم که تو اکثر کشورا رقابت برای گرفتن بورسیه معمولا توی دو تا گروه مجزا برگزار میشه اولیش گروه داوطلبهای بومی هست (یعنی کسانی که ویزای اقامت دائم دارن و یا شهروند هستن) 

و دومی گروه داوطلبهای بین المللی. یعنی کسانی که از جایی غیراز اون کشور اقدام می‌کنن یا اینکه داخل اون کشور هستن ولی ویزاشون اقامت دائم نیست. (مثلا با ویزای دانشجویی همسرشون اومدن یا اینکه کلا ویزای موقت دارن...)

همیشه رقابتِ گرفتن بورسیه توی گروه دوم (یعنی داوطلبای بین‌المللی) خیلی سختتره چون متقاضی بیشتری داره (عمدتا از چین و هند و وطنم پاره‌ی تنم). از طرفی برای بعضی کشورا مثل ایران معمولا صدور ویزای دانشجویی خیلی زمانبره و گاهی اصلا ویزا داده نمیشه (بخاطر مسائل مسخره و الکی!) 

بنابراین اگه متقاضی ایرانی از قبل ساکن اون کشور باشه (حتی با یه ویزای موقت و غیرمعتبر) بازم شانس بهتری نسبت به بقیه ایرانیهایی داره که از داخل اپلای میکنن. 

چرا؟ چون استادا میگن خب اینکه دیگه همینجاست و اگه سهمیه بورسیه رو بهش اختصاص بدم معطل ویزا گرفتنش نمیشم!

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

خلاصه با این تفاسیر حمید شاخ غول شکست و از داخل ایران اپلای کرد و هم بورسیه گرفت و هم ویزا و دوتایی اومدن اونجا. ولی وقتی شیش ماه بعد از اومدنشون نسیم هم موفق شد پذیرش بگیره حمید درسشو ول کرد. دلیل این کارشونم این بود که اولا نسیم نمیتونست کار کنه یعنی تو ایران خانه دار بود و مدرک تحصیلیش به درد اون کشور نمی‌خورد و ضمنا زبانشم زیاد جالب نبود.

دوما حمید تو ایران کارشناس رسمی یه شرکت معتبر بود و بخاطر بحث سنوات و سابقه کارش اگه دو سال دیگه توی ایران سرکار میرفت یه حقوق بازنشستگی توپ براش میموند (بخاطر سختیِ کار و اقماری بودن) و ضمنا شانسش برای کار پیدا کردن توی اون کشور هم خیلی خیلی بیشتر از نسیم بود و اگه زمانی تصمیم می‌گرفت سرکار بره نیازی به مدرک تحصیلی اونجا نداشت.

خلاصه اینکه وقتی نسیم پذیرش گرفت حمید انصراف داد و برگشت ایران سرکارش تا بعد از طی شدن اون دوسالی که تا بازنشستگیش باقی مونده بود برای همیشه برگرده پیش خانومش.

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***
2738

حالا اینکه نسیم کمک‌هزینه برنده نشده بود هم باعث شد حمید مجبور بشه از ایران دلار بفرسته و خرج نسیم رو بده! از اجاره خونه و قبضها و رفت و آمد و هزینه‌های زندگی تا لباس و غذا و... توی اون مدتی که حمید ایران بود، رفت و آمد زن و شوهر هم البته برقرار بود یعنی هم نسیم ایران میرفت هم شوهرش میومد بهش سر میزد اونم با هزینه‌های سنگین بلیت و مسافرتای بین دو تا کشور...

من اون وقتا تقریبا مرتب نسیمو میدیدم. یعنی از بعد از اون مهمونی که با همدیگه دوست شدیم و بعدتر وقتی حمید برگشت ایران دیگه نسیم زیاد پیش ما میومد. هر وقتم شوهرش میومد بهش سر بزنه زیاد میومدن پیشمون مخصوصا که ما بچه نداشتیم و مثل خودشون یه زوج تنها بودیم.

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

نسیم چند تا هم دوست مجرد داشت که باهاشون در ارتباط بود و چند ماه بعد از برگشتن حمید به ایران یکی از دوستاش به عنوان همخونه اسباب کشی کرد رفت ساکن آپارتمان نسیم شد که تو اجاره‌خونه کمک خرجش بشه. 

بعد از اینکه دوست نسیم همخونه‌ش شد یکی دو بار که حمید اومد بهش سر بزنه بیشتر وقتو خونه ما می‌موند و نسیم میومد پیشش. 

حمید معلوم بود که خیلی از تصمیم خانومش ناراضیه ولی آدم توداری بود و صداش درنمیومد. نسیم م میگفت این کارو کردم که هزینه‌ها کم بشه و راحتتر زندگی کنم حمیدم کمتر دلار بفرسته.

خلاصه... چند ماه بعد از انصراف حمید، ویزای دانشجوییش باطل شد و به عنوان همراه رفت روی ویزای دانشجویی نسیم. حدودا یک سال که از درسش گذشت نسیم به همه گفت دنبال کار پاره‌وقت میگرده زبانشم تو اون مدت بهتر شده بود و تونست یه جایی استخدام بشه (کاری که پیدا کرد مرتبط با رشته‌ش نبود ولی تو یه شرکت خوب بود).

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

دیگه از وقتی نسیم رفت سرکار خیلی سرش شلوغ شد از درس و دانشگاهم زیاد می‌نالید. همه‌ش میگفت توی این سن حوصله درس خوندن ندارم و خیلی سختمه و... 

یه سال دیگه که از کار کردن نسیم گذشت شروع کرد به حرف زدن از انصراف. هر چقدرم باهاش صحبت میکردم که تصمیم خوبی نیست و ویزای دانشجوییت باطل میشه میگفت دیگه نمیتونم و اصلا پامو که تو دانشگاه میذارم انگار در و دیوارش فحشم میدن! این همه جون کندم تازه دو سالش گذشته حوصله‌ی سه سال دیگه تحمل کردنم ندارم!

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

از طرفیم من نگران حمید بودم که ویزاش بستگی به ادامه تحصیل نسیم داشت... 

خلاصه خیلی سعی کردم قانعش کنم که تصمیم احمقانه‌ایه و کارشو کم کنه بشینه سر درسش برای هردوتاشون بهتره ولی گوشش بدهکار نبود. کلا نمیفهمیدم با کدوم پشتوانه حرف از انصراف میزنه!

 بهش میگفتم نسیم جان تو درستو که تموم کنی میتونی به عنوان فارغ‌التحصیل تو این کشور بمونی ولی اگه انصراف بدی اخراج میشی کلا! کاری هم که الان پیدا کردی اعتباری نداره که بخوای باهاش ویزای شغلی بگیری!

ولی دریغ از یه جواب درست و حسابی همه‌ش پرت و پلا تحویل میداد و جواب سربالا میداد. 

بعد از چند بار حرف زدنم انگار از مخالفتای من خوشش نیومد و تدریجا ارتباطشو باهام کم کرد و بعد یه مدت کامل قطع رابطه کرد...  

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

چند وقت بعد یه روز حمید باهام تماس گرفت گفت نسیم حالش خوب نیست و انگار دلش گرفته اگه میتونی باهاش تماس بگیر یا یه سر برو پیشش تنهاست. 

منم عذرخواستم و گفتم نسیم ارتباطشو با من قطع کرده! 

اونم هی ابراز تاسف و شرمندگی کرد و خداحافظی کرد! 

تو دلم گفتم آره خب از تنهایی داره میمیره! 

کلا اون اواخر دیده بودم که نسیم تو وقت آزادش دائم در حال مهمونی و خوشگذرونی بود ولی به حمید که میرسید حوصله نداشت!  

از اون جریان چند ماه گذشت و دیگه از هیچکدومشون خبر نداشتم. 

خودمم سرم حسابی شلوغ بود و خیلی پیگیرش نبودم.

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

تا اینکه یه روز که سرکار بودم آخرای وقت حمید باهام تماس گرفت گفت من نزدیک شرکتتون هستم و میام دنبالت با هم صحبت کنیم.   

خیلی تعجب کردم چون فکر میکردم حمید ایرانه و اصلا خبر نداشتم اومده اونجا. 

من اون وقتا پسرمو باردار بودم. 

یه کافه‌ای نزدیکای محل کارم قرار گذاشتیم ولی وقتی حمید بدبخت اومد با یه نگاه میشد گفت وزنش نصف شده بود! کاملا لاغر و تکیده و داغون بود...

تا منو دید چشماش خیس شد بعدم مَرد گنده مثل یه بچه‌ی کتک خورده زد زیر گریه... 

گفت دو ماه پیش به نسیم گفتم برات بلیت میگیرم پاشو بیا ایران یه سر به من و خونوادت بزن 

ولی هی پیچوند هی پیچوند تا آخرش دیگه یه بار پای تلفن شدید بحثمون شد گفت اصلا میخوام ازت جدا بشم!!! 

من فکر کردم از رو عصبانیت یا فشار تنهایی یه حرفی زده. 

ولی فردا صبحش که بیدار شدم دیدم چند تا پیام بلند بالا توی تلگرام برام فرستاده و توضیح داده که من تصمیممو گرفتم و میخوام از هم جدا بشیم. یا بیا اینجا با زبون خوش طلاقم بده یا پیه‌ی چند ماه معطلیشو به تنم میمالم و غیابی ازت جدا میشم. بعدم زده بلاکم کرده!  

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

منم دیدم قضیه جدیه بلیت خریدم با هزار بدبختی، مرخصی بدون حقوق گرفتم اومدم. 

حتی ایمیل زدم شماره پروازمو بهش خبر دادم، محل نداد و خودم با تاکسی از فرودگاه اومدم خونه.

وقتی رسیدم جلوی در دیدم جا تر و بچه نیست! 

نسیم اون واحدو خالی کرده بود و رفته بود منم هیچ آدرسی ازش نداشتم. 

دیگه دست از پا درازتر رفتم هتل و چند روز این در و اون در زدم تا از طریق بچه‌های دانشگاه آدرسشو پیدا کردم. 

بالاخره هفته پیش یه شب ساعت 9 رفتم دم خونه‌ش که مطمئن باشم بیرون نیست. 

درو باز کرد انگار یه غریبه‌ست اصلا تو صورتم نگاه نمیکرد سررررد مثل یخ...

گفت پول پیش اون واحد و ماشینی که زیر پام انداختی رو بهت میدم اینجا هم که اصلا اجاره‌شو خودم دارم میدم. برو من درخواست طلاق دادم. 

جر و بحثمون گرفت شروع کرد به خودزنی و جیغ و فریاد و درو روم بست. 

هرچی اونجا موندم و در زدم جواب نداد که نداد. منم برگشتم رفتم هتل...

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز