یکی میگفت از ی جا رد میشدن بچش گفته مامان داداشم اینجا دفنه زنه گفته ک تو که داداش نداری گفته نه مامان وقتی فلانی مامانم بوده😣😣😣یا یه بار دیگه یکی گفته بچه۵سالش گفته می ۲۳سالم میشه گفته ۱۸سال دیگه بچه گفته خدا کنه دیگه مث دفه ی قبل ۱۸سالگی نمیرم....من خودم بچه ک بودم چیزاییو یادم میومد ک واقعا توزندگیم وجود نداشت الان این متنو خوندم جایی خیلی ترسیدم ....شما خاطرات اینجوری دارین؟؟؟دروغ نگید خدا ناظر ب اعمال ماست
🌸🌸🌸😍خدای مهربونم من این فرشته ی زیبا رو از کرم و لطف تو دارم پس خودت حافظش باش😍🌸🌸🌸
به سرم محکم ضربه زد چیزهای عجیب غریبی یادم اومد از نوجوونیام اصلا تاحالا ندیده بودم
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
پسرخالم۹سالش بود مُحرم که میشد میرفت تودسته سینه میزد..امام حسینو خیلی دوسداشت..میگفت مامان تشنم بود تو دسته امام حسین نورانی بود اومد بهم آب داد غیب شد
١۴۰۰/۵/٢۰ بچم تو هفت هفتگی سقط شد به دلیله تشکیل نشدنه قلبه کوچولوش😔خیلی اذیت شدم اما به خدا ایمان دارم و میدونم که هوامو داره...دوباره میای تو دلم مامانی😍