دیروز خ نفرین مادرشوهرم کردم
چون شوهرمو پر میکنه بهش یاد میده با زنش بد باشه
صبحی خاب دیدم با مامانم رفتیم خونه مادرسوهرم
خ ادم بدبختی شده
تو ی خونه نابود زندگی میکنه
اشپزخونه ش اندازه ی دستشویی کمتر
ساکت و مظلوم شده
دوتا ۵ هزاری جلوش افتاده بود عین گداها ک تو دلم می دونستم بچه هاش بهش دادن برای گذروندن عمرش
کتلت اوردن با دخترش بخورن ظهر بود
منو مامانم فقط ی لقمه خوردیم ک ناراحت نشه
پاشدم جمع کردم باقی غذاشو بردم تو اشپزخونه ش ک نابود بود
رفتم تو حیاطش ی مرد غریبه دیدم ترسیدم
بعد ک رفتم داخل فهمیدم حیاطشو داده اجاره تا بتونه امورات زندگیشو بگذرونه و خلاصه خ بدبخت شده بود
کسی تعبیرشو می دونه عزیزان؟