خانومهای متاهل سلام یکی از دوستای صمیمی من بع افسردگی شدید دچارشد حدودا یکماه پیش حالش از همه چی بهم میخورد حتی از عکسای شوهرش و خونش به هیچی هم دیگه علاقه ای نداره میگه فقط دلم میخواد شوهرمو بزارمو برم الان که یکماهه داره بااین بیماری دستوپنجه نرم میکنه ی جوری شده صبحا که از خواب پامیشه تهوع داره و احساس ناامیدی کلا احساس خوبی میدانمیکنه ازاینکه ی روز دیگه رو شروع کرده واینکه میگه به شوهرش که فک میکنه دیگه مثل قبلا بهش علاقه نداره و همینطور به کارایی که باهاشون انجام میدادن
دوستان لطفا اگه کسی تو دوران افسردگی شدیدش اینطور شده بود بگه که ماهم استفاده کنیم از تجربه هاتون.
درمان شدین؟چطوردرمان شدین؟