خیلی دلم تنگ شده براش دارم دق می کنم
سر هیچی بخاطر برادرش بحثمون شد گذاشتتم خونه مامانم ،دیگ نه زنگی زد نه چیزی ، حتی نمیگ لباس و وسیله ای احتیاج داره یا نه
اما دلم لک زده براش ، قلبم شکسته، طاقت ندارم کسی پشتش حرف بزنه اما باورمم نمیشه اینجوری غرورم شکسته