من ی نوزاد کاملا بی قرار داشتم.. سه روز بعد زایمانم نوزادم زردی گرفت ی هفته بستزی شد روزای خیلی وحشتناکی رو داشتم.. سزارین بودم شکمم درد میکرد خون ریزیی خیلی زیادی داشتم بچه ام سینه نمیگ رفت و مجبور بودم با شیر دوش اول شیرمو بدوشم بعد با قاشق بدم بچه ک ب شیشه عادت نکنه حتی پوشک کردن بلد نبودم از سختی هاش هر چی بگم کمه..... بعد اونم. نا پنج ماه من شب و روز نداشتم ب شدت جیغ میزد ی ثانیه از بغلم پایین می اومد فقط جیغ میکشید تمام وجودم خسته بود..... همیشه میگفنم هیچ وقت این روزا خاطره اش برام شیرین نمیشه.... اما الان فقط سه سال گذشته ولی همین الان ک میگم دلم داره غنج میزنه برای نوزادیش و روز هایی ک میگم سخت بود... خدا مامان ها رو از جنس خودش آفریده