شب اومدم خونه مدام با خودم میگفتم باید شمارشو بگیرم فقط برای اینکه ببینم چطور پسریه خودمو هم معرفی نمیکنم شمارشو نتوسنتم پیدا کنم چون نمیخاستم کسی بفهمه چند باری میخاستم ب فرنوش بگم از گوشی داداشش برام بیارش ولی نمیخاستم فرنوش بفهمه .....
چن ماهی گذشت اصلا نمیتونستم از فکرش بیایم بیرون🤦🏽♂️ مثل بچه ها هر دیقه در بقالی بودم😑 برا ی پفک اونم خیلی خیلیییی رفتارش باهام عوض شده بود مدام بی دلیل میخندید دهنش تا بنا گوش باز😑
اولی میومدم اخری میزاشت برم کلا هم با اسم صدام میزد(سوین خانم) بعد یک ی مدت شمارشو تونستم پیدا کنم( در مغازشون نوشته بود)ترسیدم پیام بدم