2733
2734
عنوان

داستان عشقی منو پسر بقال!!!!

1582 بازدید | 81 پست

قبل از هرچیزی واقعی یا تخیلی بودن رو ولش❤

مثل همه دخترا توی سن کم از یکی خوشم اومد گفتم ع عشقه و تمام این نباشه میمرم وخلاصه این حرفا توی مجازی دوست شده بودیم چنان غرقش شده بودم😖یادم میفته نشستم باهاش اسم بچه انتخاب کردم میگم خدایا مرا گاو کن😒چقدررر بچه سن بودم همین روال ادامه داشت تا ی روزی یهو غیب شد منم مثل احمقا خود زنی کردم (جو گرفتم🤐)

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]

ی سال فاز غم گرفتم دیگ کم کم خوب شدم (اعتراف میکنم نادان بودم البته خیلیا توی سن خیلی عاقلن و عشقشون واقعیه)خلاصه چند سالی گذشت ودیگه19سالم بود تا اینکه ی خانواده جدید اومدن تو محلمون و مغازه زدن بعد ی مدت  رفتم مغازشون و پسر جوونی توی مغازشون بود(سعید) و یکی دیگ از همسایه های قدیممون(احمد)که حالم ازش بهم میخورد هم برای خرید اونجا بود  البته خواهر احمد (فرنوش)دوست صمیم بود😑داخل مغازه خیلی شاخ بازی در میوردم چون پسره خیلی خودشو میگرفت منم بیشتر سعی میکردم باکلاس رفتار کنم وقتی جو گیر میشم ی بلایی میره سرم وقتی اومدم از مغازه بیام بیرون پام گیر کرد لبه در و افتادم روی زمین اصلا بر نگشتم ببینم میخندن یا نه فقط با عشوه خرکی بلند شدم

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

بعد اون سعی کردم مغازش نرم تا اینکه ی مدت کسی نبود بره مغازه و من مجبور بودم برم😬

تقریبا چن باری بود ک میرفتم مغازشون که یبار موقع حساب کردن یهو زل زدم ب چشماش تاحالا به قیافش دقت نکرده بودم اونم نگاه میکرد با لبخند فقط مث خر تا موقعی ک از مغازه میومدم بیرون نگاش میکردم...

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]

من از نینی سایت آموختم دیگر هیچ گاه هیچ داستان عشقی را باور نکنم

هرگز هرگز هرگز هیچ مردی هیچ زنی را و هیچ زنی هیچ مردی را ن عوض کرده ن درست کرده است این تحفه ایی ک شما میبینید ده بیست درصد خرابتر شده میتوانید او را بپذیرید مبارکتان باشد اگ ن بروید دنبال کارتان و رهایش کنید
2738
یاد بامداد خمار افتادم چقدر گریه کردم براش☹

واااااي منم خيلي داستانشو دوست داشتم و هنوز كه هنوزه از رحيم متنفرررررم 🤢🤮🤮🤮😂😂😂😂😂

جهت سفارش انواع كارهاي هنري پيام بدين 😍😍 خدايا همه رو به آرزوهاشون برسون 😇🙏❤️
من از نینی سایت آموختم دیگر هیچ گاه هیچ داستان عشقی را باور نکنم

من دارم میگم واقعی نیست

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]

شب اومدم خونه مدام با خودم میگفتم باید شمارشو بگیرم فقط برای اینکه ببینم چطور پسریه خودمو هم معرفی نمیکنم شمارشو نتوسنتم پیدا کنم چون نمیخاستم کسی بفهمه    چند باری میخاستم ب فرنوش بگم از گوشی داداشش برام بیارش ولی نمیخاستم فرنوش بفهمه .....

چن ماهی گذشت اصلا نمیتونستم از فکرش بیایم بیرون🤦🏽‍♂️ مثل بچه ها هر دیقه در بقالی بودم😑 برا ی پفک اونم خیلی خیلیییی رفتارش باهام عوض شده بود مدام بی دلیل میخندید دهنش تا بنا گوش باز😑

اولی میومدم اخری میزاشت برم کلا هم با اسم صدام میزد(سوین خانم) بعد یک ی مدت شمارشو تونستم پیدا کنم( در مغازشون نوشته بود)ترسیدم پیام بدم

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]
واااااي منم خيلي داستانشو دوست داشتم و هنوز كه هنوزه از رحيم متنفرررررم 🤢🤮🤮🤮😂😂😂😂😂

منم خدا لعنتش کنه میمون پست وای مادرشوهرش چه حیوونی بود اونجایی که گرفت مادرشوهرشو تکه پاره کرد جیگرم حال اومدا

چن روز بعدش رفتم مغازه دیدم ب شدتتتت رفتارش عوض شده بود ابجی ابجی میکرد😑اخم میکرد وخلاصه کلا انگار از من متنفر شده بود شب دیگ گفتم باید پیام بدم دلو زدم به دریا و ی پیام سلام خشک خالی دادم انلاین نبود...

ی ساعت بعد دیدم ی پیام اومد رو گوشی دستام میلرزیدن گفتم حتما سعیده

فریاد های زده نشده یواش یواش،چین و چروک های روی صورت میشوند! [کتاب در انتظار گودو..]
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز