جاریم دو سال پیش به بهانه اینکه افسرده شدم و حالم بده به شوهرش میگه بیا جدا شیم اینم بگم چند ماه قبل به بهانه اینکه باید عشقتو بهم ثابت کنی خونه رو به اسم خودش میکنه ماشین کلن به اسم خودش بود این برادر شوهر منم بنده خدا فکر میکنه خوب حالش بده بزار یه مدت جدا بشیم حالش خوب میشه دوتا بچه هم دارن یه۱۸ساله یه ۱۰ساله هر دو دختر همون نزدیک خونشون یه خونه اجاره میکنن برا برادشوهرم غذا اینام زنش براش میبره لباساش میشوره تا یک سال مشکلی نبوده ماهی ۳تومن بهش میداده خرج خودش وبچه ها به هیچ کسم چیزی نمیگن با فامیلم رفت وامد داشتن خلاصه بگم که دیگه زیر بار ازدواج با برادرشوهرم نرفت بعد دو ماهم بچه هارم بیرون کرد گفت نمیتونم مسولیت قبول کنم اینام اومدن خونه مادرشوهرم ضربه سختی خوردن الان دختر ۱۰سالشه خیلی افسرده شده حال همشون بده من دخترشو یه مدت آوردم پیش خودم تا کمکش کنم تو درساش از اون جو روانیم دورش کنم خودم یه دختر ۷ساله دارم با یه نوزاد دوماهه
کاز بدی کردی اوردی
خب
فاز جاریت چی بود 🙄🙄🙄🙄
زندگی اوناس باید خودشون جمش کنن نه شما
چه ادمایی پیدا میشن خدایی
عجب
مسئولیتشو ب عهده نگیر چون جدا شدن شاید بخان یکی از بچه هارو بدن ب تو
اولش شاید دلسوزی داشته باشی ولی بعدا تو گِل گیر میکنی
خدا خیرت بده
دو راهیش کجا بود
نگو ک میخوای بچشو ب فرزندی نگه داری
یکی منو لایک کنه
به نظرم تو این جور مسائل دخالت نکنی بهتره.روانشناس بهتر میتونه کمکش کنه
دخترش خیلی دختر خوبیه اصلا اذیتی برام نداره خیلی دوسش دارم مشکلم اینه که با دختر خودم ناسازگاره اگه بینشون نباشم همش دعوا میترسم دختر خودم آسیب ببینه تمرکز درس خواندن نداره باید بشینم کلمه به کلمه باهاش کار کنم وقتم زیاد میگیره
ااااا خواهر من کم حوصلم بای بای
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
