سلام دوستای گلم من از صبح سایت نیومدم بعدم ک پسرمو بردیم دکتر و خلاصه الان اومدم دیدم تو خصوصی و تو تاپیک اخرم کلی پیام دادید ببخشید نتونستم تک ب تک جواب بدم بخاطر همین تاپیک زدم دکتر گف حتما باید سرم بزنیم هرچی خواهش کردم گفت خطرناکه اخر طفلکمو سوراخ سوراخ کردن چقدر التماس کرد مامان سرم نه چقدرم گریه کرد😔 خیس عرق شد از بس تقلا کردموقع سرم زدن اون گریه میکرد ماهم گریه میکردیم چقدر خوب ک ماسک داشتیم و نتونس ببینه اشکامونو😭ماسک بچم خیس شد از اشکاش دیگه ب خودم اومدم دیدم بچه هلاک شد خودمو جمع کردم و شروع کردم قصه گفتن تا یکی بود و یکی نبود رو گفتم ساکت شد انقدر قصه گفتم تا غرق شد تو دنیای قصه و لبخند میزد از قصه های خنده داری ک میگفتم و کلا سرم تو دستشو یادش رف بلاخره سرم تموم شد و برگشتیم خونه و خوابید دعا کنین تب قطع شه دیگه دکترش بازم دارو جدید داده😭
من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
اینجاارث پدر کسی نیست سایت عمومیه اون کاربرعقده ای که تندتندنی نی یاربرام تگ میکنی هروقت عقدهات خالی شدبگولطفا منوتگ نکنید واسه درس یه کاربرعقده ای هست دنبال حاشیه واسه منه
بچه که بودم سه چهار روز تب شدید کرده بودم خوب نمیشدم همش توی خواب هذیون میگفتم مامانم میگه آب لیمو شیرین لیوان لیوان به زور به خوردم میداده پاهامو با سدر و ختمی میشسته ایبوبروفن میداده
کلی آش و سوپ رقیق که عصاره ی گوشت گوسفند بدون چربی بوده با شیشه شیر بهم میداده
پاشویه میکرده بالاتنمو توی پتو پیچیده بوده لرز میکردم همش
خلاصه بهم ترنجبین داده بوده یک کوچولو شکمم که راه افتاده بوده تبم آروم آروم کم شده بوده