سلام. یه سر یه جریان دعوایی پارسال یک هفته بچم ازم دور موند.. اون یک هفته خواب و خوراک نداشتم... داشتم جون میدادم از دوریش... من و بچم خیلی عاطفی نیستیم ک هر قربون صدقه هم بریم و اینا دعوا داریم. کلکل داریم ولی عاشق همم هستیم... دیشب این برای اولین بار موند جایی شب کنار خانواده پدرش.. من خیلی بد برخورد کردم هرمتر کردم نیومد خونه. یاد اون یک هفته افتادم تا صبح هی بغض کردم ک منو دوست نداره بچم.. با شوهرم بد دعوام شد حرفای بدی زدیم به هم گفتم خیال میکنی واسم مهمی اصلا اصلا اصلا بخاطر بچه باهاتم اونم گفت میخوای بمون میخوای نمون...من میرم زن میگیرم و راحت زندگی مو میکنم تو واسم هیچ ارزشی نداری.... خستم من چیکار کنم ک تا صبح عین اون یک هفته حس بد داشتم از نبودن بچم چیکار کنم ک دست من نبود حال بدم چیکار کنم ک بد رفتار کردم ولی عمدی نبود و درک نشدم
. خستم از درک نشدن از فهمیده نشدن😔