2726
عنوان

مسموم شده بودمشوهرم اومد زد از سرم گف مگه مال مفت بخوری

| مشاهده متن کامل بحث + 5403 بازدید | 231 پست

چرا من باورم نمیشه  

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 
دیگه نمیکشیدم واقعا.مادرشوهرم ودخترش وپسرش ۵ماه بود توخونمون بودن داشتم روانی میشدم.هر روز دامن بلوز ...

نففس عمیق بکششش😂😂😂😂دختررر پنج ماااه؟؟؟

من بودم مهریه امو میزدم اجرا😂😂😂

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

کلا با این زندگی خو گرفتیااا

ولی حال میده ها یواشکی با حالت گنگستری بری سر یخچال چیز میز کش بری بخوری.آدم یاد زیر نمیکت آخر کلاس مدرسه میفته😁

یه"آنه"ی درون دارم.که نمیدونه با تکرار غریبانه ی روزهاش چه غلطی بکنه  
2728
دیگه نمیکشیدم واقعا.مادرشوهرم ودخترش وپسرش ۵ماه بود توخونمون بودن داشتم روانی میشدم.هر روز دامن بلوز ...

منم تازه عروس بودم خونه پدرشوهرمم تا بيدارميشدم ميديدم كليد انداختن همه نفري خودشو نوه اش ميومدن تو بعدم پدرشوهرم رسما رواني شده بودم ميرفتم تو حمموم درو ميبستم مبلمو همون روز اول شكستن تختم اوردن پايين اصلا جنگل بود شش ماه گذشت اينقدر داد زدم موهامو كندم يكم رفتو امدش كم شد ولي تا٥سال همش تو سرم بودن بچع دار شدم براي اينكه كار نكنه كمكم قهر پيشه كرد ديگه گذشت كمو كمتر شد الان تو سالگرد ده ساله ازدواجم موهام همه سفيده

وااای چقدرخندیدم 😂😂😂😂😂😂

بابا سر همین حرف منو بیرون کرد رفتم خونه بابام فرداش مادر شوهرم اومد دنبالم هی میگفت تو گوه خوردی گفتی چای ساز مال منه اونم گوه خورده گفته خونه مال منه خلاصه گوه ها رو داد ما خوردیم آشتی کردیم🤣

نففس عمیق بکششش😂😂😂😂دختررر پنج ماااه؟؟؟ من بودم مهریه امو میزدم اجرا😂😂😂

تا اون مرحله رفتم که کوتاه اومدن.مادرشوهرم تنها میرفت خونش میموند پسرشو راه نمیداد میگفت برو اونجا وایسا زن داداشت حرص بخوره🤐بیچاره چندبار رفت جلو درشون مامانش باز نمیکرد. میومد با بغض میگفت رام نمیده دلم میسوخت براش.

یه"آنه"ی درون دارم.که نمیدونه با تکرار غریبانه ی روزهاش چه غلطی بکنه  
بابا سر همین حرف منو بیرون کرد رفتم خونه بابام فرداش مادر شوهرم اومد دنبالم هی میگفت تو گوه خوردی گف ...

😂🤣🤣🤣مادرشوهرت حکم مدیر مدرسه رو داشته😂😂😂

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍

 اینهمه دارن برات توصیح میدن ک آدمش کن ب پدرومادرخودتو پدرومادرش بگو اینطوریه خودتو نجات بده دوباره پای حرفتی میگی فقط بامن اینطوریه دیگه وقتی خودت شرایطو قبول کردی لطفا تاپیک نزن 

خوشبخت باشید درکنارهم والسلام

اسی چرامسموم شدی هی ازموزمیپریدی براانجیر...همینکارارومیکنی که شوهره خوشش نمیاد😂😂شوخی کردم گلم😝

من نتیجه گرفتم ایشون یه کمی پر خور تشریف دارن ،آخه آدم حالش به هم میخوره بعدش نمیتوته چیزی بخوره مخصوصا 🍌

تا اون مرحله رفتم که کوتاه اومدن.مادرشوهرم تنها میرفت خونش میموند پسرشو راه نمیداد میگفت برو اونجا و ...

ینی چی واقعا چطور یه مادر با زندگی بچش بازی میکنه

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍
وای پس خوب کردی خودشون خونه نداشتن

چرا.به بهونه ی اینکه خونشون ویلایی ودستشویی تو حیاطه وخونه ما آپارتمانه گفت چندروز میمونیم میریرم.چند روز شد ۵ماه😶چقدر عذابم دادن خدا لعنتشون کنه

یه"آنه"ی درون دارم.که نمیدونه با تکرار غریبانه ی روزهاش چه غلطی بکنه  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730