تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
باید بری پیش یه روان شناس عزیزم اینجا کسی نمیتونه کمکت کنه
زانا وه ختی لیم دووری شیوه ی خه مینم چ ناشیرینه🙂 بچه که بودم توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم واسه همین یه شب توت فرنگیامو با خودم بردم تو تخت که پیش خودم بخوابن ولی صبح بیدار شدم و دیدم توت فرنگی هام له شدن.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تختم چون خراب میشه....یه آبرنگ خوشگل خریده بودم یه روز بردمش مدرسه که به دوستام نشونش بدم ولی وقتی برگشتم خونه دیدم آبرنگم تو کیفم نیست و هیچ وقت نفهمیدم کی برش داشته.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به کسی نشونش بدم چون ممکنه ازم بدزدنش بدون اینکه بفهمم کی این کارو کرده...یه کاسه خوشگل داشتم اونم افتاد شکست.چند روز پیش یه کاسه پر توت فرنگی بهم دادن که روش رنگ های آبرنگ بچگیم بود اما نگرفتنش!نخواستم مال من شه که نگران از دست دادنش شم.من انصراف دادم همیشه از دوست داشتن چون هیچ وقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم رو چجوری باید نگه دارم🙂🙃
ان شاالله هرچی زودتر خوب میشی،،،حالا من برعکس توام نسبت به داداش و برادرم این حس رو دارم
زانا وه ختی لیم دووری شیوه ی خه مینم چ ناشیرینه🙂 بچه که بودم توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم واسه همین یه شب توت فرنگیامو با خودم بردم تو تخت که پیش خودم بخوابن ولی صبح بیدار شدم و دیدم توت فرنگی هام له شدن.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تختم چون خراب میشه....یه آبرنگ خوشگل خریده بودم یه روز بردمش مدرسه که به دوستام نشونش بدم ولی وقتی برگشتم خونه دیدم آبرنگم تو کیفم نیست و هیچ وقت نفهمیدم کی برش داشته.اون موقع بود که فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به کسی نشونش بدم چون ممکنه ازم بدزدنش بدون اینکه بفهمم کی این کارو کرده...یه کاسه خوشگل داشتم اونم افتاد شکست.چند روز پیش یه کاسه پر توت فرنگی بهم دادن که روش رنگ های آبرنگ بچگیم بود اما نگرفتنش!نخواستم مال من شه که نگران از دست دادنش شم.من انصراف دادم همیشه از دوست داشتن چون هیچ وقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم رو چجوری باید نگه دارم🙂🙃
بعد اونجا خونه داییمپسرداییامرو دیدممردمخصوصا یکیش سالهاپیش یه بار که پسرعمومفوت کرد با خواهرس اینا اومدن خونمون بعد تو تنهایی به بهونه بغل ودلداری سینه ام روفشارداد حالا امشب از یه موضوعی یدفعه حرص خوردمبعدش ترس برم داشت کهنکنه با من کاریکرده