حالم اصلا خوب نیست اشکام تموم شده😔تو تاپیک قبلیم هست کلی براش کار کردم خونه خودم همه کارا انبار شده نا ندارم بلند بشم
اون بزرگی با ی کارگر و من و مادرم به چه سختی شستیم امروز هیچی نخوردم فقط نشستم برا همشون و شامشون غذا درست کردم از ساعت یک و نیم وسایل و چیدم بخدا پاشنه پام خیلی درد میکنه الان لنگ میزنم 😢😢😢هی اشکا نمیزارن بنویسم😔😔بعد اقا ساعت هشت اومد مام تقریبا کارمون تموم شده بود بقیه(مادر بزرگ مادریم و خالم 😔تو سختیا فقط اینا کمکمونن) داشتن چای میخوردن منم سرم تو گوشی بود داد زد خدا گوشیتو منفجر کنه سرت فقط تو گوشیه هیچ غلطی نکرد ی امروز😭😭😭😭😭😭😭گفتم از صبح پدرم دراومد همه کارا که کردم گفتم گفت وظیفت بوده منم نه شام داده بود فقط از همون ساعت یک خودم اب معدنی اوردم همونو خوردم بس😔😔😔😔😔منم رفتم تو حیاط گریه کردم یهو تو خونه بدون فرشی که صدا میپیچه شروع کرد داد زدن پدر س .گ وحشی عقده ای داری فین فین میکنی که من گفتم گوشیت بسوزه برو گمشو خونت حق نداری پام خونم بزاری یالا زنگ بزن شوهرت😭😭😭😭😭بخدا هنوز تو شوکم بدنم یخ کرده
حالا داداش شیش سالم زنگ زده میگه اشکاتو پاک کن گریه نکن کلی ناراحتن
با سلام و وقت بخیر
قرائت انجام شد بهمراه ۳صلوات به نیت حاجت روایی نفر سوم
ینفرم نیست؟
چرا عزیزم داشتم تاپیک قبلی رو می خوندم...
بهتر تا خودش نیومده دنبالت دیگه نری وگرنه این بی احترامی همیشه ادامه خواهد داشت
کاملا مشخصه که اعصابش از جای دیگه خورد بوده
من نفهمیدم چی شده
چرا پدرت دعوات کرده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
