سلام دوستانمن همیشه فکمیکردم مادرشوهرم ادم خوبی هست چون اصلا بدی ازش ندیدم ولی الان ۷ماهه باردارم ی بارمزنگ نزد بگهحالت چطوره!!فقط از شوهرم میپرسه؛این به کنار چندماه پیشمنو پسرم خونه ش بودیم دیگهدمغروب بود از جاریمپرسیدم نامزد فلانی رو کیمیخوایندعوتکنینگفت فردا ناهار!!!اصلا بهمنچیزینگفت مادرشوهرم بعد خیلی اصرار کرد بمون یا فردا بیا تو عمل انجامشده قرار گرفتم اگهنمیرفتم میگفتن قهر کرده
انسان در انتخاب، آزاد آفریده شده استتا زمانیکه شخصی به من آسیب وارد نکند اجازه ندارم رفتار و عقاید او را نقض کنم یا به آنها توهین کنموالا افزایش وزن هم به اندازه کاهش وزن سخته ،اگه ما لاغرا میتونستیم سریع به وزن ایده آلمون برسیم پس چرا اینقدر از انداممون ناراضی هستیم؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔
میخوای چی کار ؟ واسه مهمونی هم مثلا زودتر بهت میگفتن غیر از خر حمالی چی داشت برات
ول کن
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ آرامشت را میدزدد یکی آهسته میگوید (کنارت هستم ) ودل آرام میگیرد .ای خدای بزرگ هوای ما بنده های کوچیکت رو داشته باش .هرگز نترسید، کافی است به آیندهای ناشناخته، همراه با خدایی شناخته شده اعتماد کنید.
عزیزم الان بارداری بهتره بی خیال شی ازش انتظاری نداشته باش به آرامش برسی آدم تو دوران بارداری حساسم میشه شایدم چون تو بارداری و کرونا هست نخواسته اول دعوت کنه جای شلوغ بعد پشیمون شده که بد میشه گفته...
هر مشکلی حداقل دو راه حل داره. یک سکوت. دو گذر زمان.
در حالی ک نزدیک ۲هفته هر روز ب شوهرم میگفت بیا دیگه میخوام جاری جدید و خانوادش دعوت کنم! دقیقا گذاشتن دو روز قبل اومدن شوهرم دعوت کردن اونا رو!ماهم هیچینگفتیم برا خواستگاری و خرید هم همش ب همسرمزنگمیزدن اصلا ب من نگفتن کمیخوایم بریم خرید یا خواستگاری!حالا چند وقت دیگه میخوان نامزدی بگیرن دوباره ب من نگفتن فقط ب شوهرم گفتن شوهرمماولش گفت نمیام چون زنم بارداره حالا ی مشکلی پیش اومده باید بریم میخوام نرم خونشون برم خونه مامانم،چطور بگم ک بفهمه ناراحت شدمه یا ب شوهرم بگمبگه بهشون یا کلا بیخیال بشم؟؟؟
شوهرمم ناراحته از اینکه برا عروسیمون خیلی خیلی بیپول بدیم هیچ کمکی نکرد ولی برا این برادرشوهرم و بقیه برادرشوهرها همه رو کمک کرد عملا براشون زن گرفت ولی برا ما حتی ۵۰تومن کادو نداد!مجردی شوهرمهمه پولاش خرج میکرد اونمچه خرج های الان برا این دوره افتاده داره پول جمعمیکنه
خب چرا انقد حساسی که همه چیو بهت بگن؟ همین که به پسرشون میگن چون مطمعنا همسرت میاد بهت میگه.بعدشم چر ...
چون ۵ساعت فاصله داریم تا شهر خونه همسرم وبا این وضعیت ۴بار تاحالا مارو کشوندن اونجابه نظرت حق ندارم حداقل بهمبگن یهمعذرت خواهیکننبگنبا این وضعیت داری میای ومیری؟؟
دومی اینه که فرداش مهمونی داشتن بهش نگفتن؛ حالا که فهمیده دعوتش کردن؛ گله داره چرا زودتر نگفتن
بیشتر از این ناراحتم ۵ساعت هر دفعه باید بیایم و۵ساعت برگردیم حالا هزینه اش ب کنار کروناو بارداری و سختی هاش حتی یه بار به من نگفت فلانی ما به شوهرت میگیم بیا اصلا حالت خوبه میتونی بشینی تو ماشین یانه
چون ۵ساعت فاصله داریم تا شهر خونه همسرم وبا این وضعیت ۴بار تاحالا مارو کشوندن اونجابه نظرت حق ندارم ...
اینو همسرت باید مدیریت کنه.همسرت باید بهشون بگه که ی برنامه درست بگن تا شما انقد اذیت نشید.اما بابت اطلاع دادن به شما به نظرم زیادی حساسی.دلیلی نداره برا نامزدی و چیزای دیگ با شما هماهنگ کنن همین که به پسرشون بگن کافیه