سلام
بچه ها ما ماشین نداریم بعد وقتی ک میخوایم بریم خونه مامانم خواهرم و شوهرش با ماشین پدر شوهر خواهرم میان سراغ ما باهم میریم خونه مامانم اینا حالا دیروزم اومدند سراغم باهم رفتیم ک پدر شوهر مادر شوهر خواهرمم اومده بودند حالا اینا ب کنار
من نمیدونم چرا هر وقت منو میبینند بهم دستور میدند😤 مثلا دیروز به محض رسیدن ب خونه مامانم اینا پدرشوهر آجیم چندتا بوکه آب داد گفت اینارا بشور آب کن من خیلی بهم برخورد انگار من نوکرشونم حالا چرا ب عروسش نگفت نمیدونم😑یا مثلا یکم تنباکو خیسونده بودند تا محیط کار بابام را باهاش ضد عفونی کنند دنبال یه پارچه میگشتند ک باهاش اب تنباکوهارا صاف کنند بمن گفت فاطمه بیا شالت را بده بما تا باهاش این را صاف کنیم چندباری هم حرفشا تکرار کرد خداوکیلی خیلی بهم برخورد و ناراحت شدم در حالی ک شال خواهرمم تقریبا جنسش مثل جنس شال من بود کنار پدر شوهرشم ایستاده بود😐یعنی چندباری هم شده من رفتم خونشون به جا اینکه از خواهرم بخواند ک فلان چیزا بیار ب من میگن مثلا آب بخواد یا چایی بخواد به من میگن درصورتی ک تو این پنج سالی ک ازدواج کردم تا حالا نشده مادر شوهرم یا پدر شوهرم یه بارم بهم دستور بدند یا کاری ازم بخوان ک من انجام 🙄من میگم شاید میخوان با هام شوخی کنند ولی واقعا درکشون نمیرسه شاید طرف جدی بگیره و ناراحت بشه احساس میکنم میخوان تحقیرم کنند میدونم اگه به همسرم جریان دیشب را بگم اونارا فحش کش میکنه بسکه رو این چیزا حساسه 😑شما جای من باشید چه فکری میکنید😢