آن ابر که به هر دلیل می بارد
دلتنگ بیابانی در انتظار باران است
ابر نادان چرا نمی داند؟!
اینجا سالهاست که خیابان است!
آن ابر که غمگین می بارد
در دل رازی نهفته دارد
همدرد من است من می دانم
که او با "عشق" دست به گریبان است
آن ابر که خسته می بارد
در زمین بذر غصه می کارد
پس هر گلی که در آن خاک بروید
خسته ، شبیه زمستان است
ابری که بی حوصله می بارد
تو را به یاد من می آرد
که گفته بودمت برای آنکه لنگ نان است
"عشق" حرفی بزرگتر از دهان است!
آن ابر که با درد می بارد
شاید دلش از کسی شکسته
یا دریایی به دلش نشسته
که در به آغوش کشیدنش ناتوان است
ابری با خشم آب به آسیایی می ریزد!
برای قتل عام گندم ها...
آسیا سال ها به نوبت بود، حالا
دیگر نوبت آسیابان است!
ابری که من دوستش دارم
مرا می بیند اما نمی بارد
ابر مغرور زیبایم که گاهی در دریا
هم رقص با 'ماهیان' است!
هر ابر هر کجا که ببارد
حرفی برای گفتن دارد
فریاد ابرها را بارها شنیدم
"باران" اشک های آسمان است...
اِرما📖♥