عشقم رفته
میدونی نمیدونم شاید برات مسخره باشه ادما متفاوتن ولی من قبل این اقا پیشنهاد زیاد داشتم ولی ب دلم نمیشنشستن از طرفی یه قراری داشتم با خدا ک خدایا من با کسی دوس نمیشه تو همسر خوبی نصیبم کن
ینی میخوام بگم عشق نوجوونی و بچگونه اینا نداشتم
وقتی این فرد رو دیدم واقعا واقعا حس کردم همونه ک از خدا خواسته بودم
عشق اولمه
سه سال تو رابطه بودیم ب قصد ازدواج اصلا ن برام تکراری شد ن چیزی فقط هرروز بیشتر از روز قبل عاشقش شدم
یساله کات کردیم اون خواست بره اونم وقتی جندروز قبلش راجع ب مدل لباس عروس و اینکه عروسی چجوری باشه با من حرف مبزد راجع ب اینکه کجا زندگی کنیم چجوری زندگیو بچرخونیم همه چی حتی یذره خواهر و مادرشم میدونستن ک من هستم
هنوز حسم بهش همونه بعد یسال کات که ازم کلی ایراد گرفت و رفت هروقت میبینمش ضعف میکنم
از من سرتره بعضی وقتا فکر میکنم لیاقتو ندارم
اینجا خیلی میگن اه دوسپسر چیه چرا براتون مهمه این ادم شوهر بود برای من فقط غیر رسمی بود عشق اولم بود همه ی دنیام بودم دارم میگم ک یساله رفته من هنوز روز ب روز بیشتر عاشقش میشم حسرت اینو میخورم چرا مال من نیست
از دستش دادم بدجور هم رفت دیگع نمیاد الانم فکر میکنم با یکی دیگس دارم روانی میشم حداقل قبلا یه امیدی داشتم برگزده الان هیچی
خانوادم هم واقعا شرایطم باهاشون سخته یع تاپیک زدم خانواده م باعث خجالتم میشم اگع حال داشتی بخون توضیحش طولانیه
یکی از دلایلی ک عشقم رفت خانوادم بودن
هزار بار باهاشون حرف زدم ولی ادمی ک فکر میکنه پرفکته امیدی ب تغییرش نیست از طرفی خانواده ی من اصلا جوری نیستن درددل کنم باهاشون
وضع مالی هم ک نکم بهتره همیشه هشت من گروه نه منه
وضع روحی افسردگی بدبینی استرس همه ی اینارو دارم
تازه اینهمه ک نوشتم خلاصه بودا هرکدومو توضیح بخوام بدم خیلییی طولانیه بخاطر همین میگم پیش مشاور نمیتونم صحبت متم