تولد بچه خواهرشه اون احمقم تولد گرفته ۴۰ تا مهمون
شوهرمو راضی کردم نریم قبدل کرد بعد زنگید گفت ب خواهرش ک نمیایم اونم گریه کردم و لوس بازی حالا شوهرم میگه باید بریم منم گفتم بمیرم هم نمیام .. و واقعا هم نمیرم اما تا ی ماه باز قهر ..
از اون طرفم برا کنکور روزی ۱۱ ساعت میخونم نمیتونم بیشترش کنم شبا کلا بی حال میشم میگم از فردا بازم فردا شب همین وضعه هرچقدر میخام ب ۱۴ ساعت برسونمش نمیتونم