من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
فعلا زوده برا ازدواج دوم تصمیم بگیری،اگه شرایط خوبی برات فراهم بشه چرا که نه
لحظه به لحظه زندگیم سایه یه نفر با منه،حتی پستی که میخونم یا کامنتی که میذارم❤فرشته نگهبان،رفیق،یار و حامی منه❤ما یه روح هستیم در دو بدن❤نکند اینهمه بد قلب مرا سست کند