سلام خوبید؟ میخوام یه داستان واقعی براتون تعریف کنم
اگر تونستم عکس هم میذارم
وقتی ۷سال و نیمم بود یبار مامانم دست و من و آجیم رو گرفت و رفت برای خودش ویارونه بخره
نگو باردار بوده بوده و خبر نداشته کل بازار رو گشتیم تا از یه مغازه یه لواشک خرید اونم چه لواشکی !
برای اولین بار توی عمرم لواشک میخوردم ...
چون مامان و بابام اعتقاد داشتن لواشک شکم بچه رو شل میکنه و نباید ماها لواشک بخوریم
خلاصه اومدیم خونه و مامان چس مثقال لواشک انار گذاشت کف دستمون و ماخوردیم و بقیه شوخودش خورد...