2737
2734
عنوان

با این مادرشوهر باید چی کار کرد؟

150 بازدید | 20 پست

 شاغلم نمیتونم که با چند تا لباس کهنه برم سر کار رفتم چند دست لباس خریدم آبرومو برده هی میگه خرید اندازه داره جلو خودم چیزی نگفته اما به گوشم رسیده همه فامیل رو پر کرده این چند دست چند دست لباس میخره هر چی هم میخرم تا چند روز باید اب قند بخوره از افت فشار و حرصش دیگه اعصاب برام نزاشته من چی کار کنم با این اخه🤦‍♀️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

مادر شوهر منم اینطوری بود فرقش اینه ک نمیره جار بزنه میومد ب شوهرم میگف تو چراسالی یبار لباس داری چرا خرج خودت نمیکنی حالا شوهرم داشتااا ولی میخواس اختلاف بندازه خاک بر سر

2738
مادر شوهر منم اینطوری بود فرقش اینه ک نمیره جار بزنه میومد ب شوهرم میگف تو چراسالی یبار لباس داری چر ...

خب اینم میره به شوهرم میگه علی جان یه جارو به خونه میزدی منظورش اینه که زنت جارو باید میزده دیگه نمیگه ناهار پخته ظرف شسته و...🤦‍♀️

خب اینم میره به شوهرم میگه علی جان یه جارو به خونه میزدی منظورش اینه که زنت جارو باید میزده دیگه نمی ...

هووفففققف دلم میخاد فش بدمااااا😡😈😡اخه بتووووچههه زن بتوجههههه

مادرشوهر منم اینطوریه تا یچی بخرم میکوبه سرم من میخرم بیشترررر تا کونش آتیش بگیره

یه صلوات میفرستی برام🙏🙏...... من خدایی دارم مثل گلبرگ شقایق زیباست ... درد هرچقدر بزرگ باشه خدا بزرگتره .... خدا وقتی تورا می آفرید حواسش به آرزو های من بود تو شدی همان آرزوی من 😍😍😍ایشالا برسه اونروزی که نی نی دار بشم 😍😍😍.         روز تعطیله و مشغول تمیز کردن خونه هستم. تصمیم میگیرم سر و سامونی به کمد لباسام بدم. در کمد رو که باز میکنم چشمم میوفته به لباسهای مهمونیم. یه دفعه یادم میوفته که کم مونده یه سال بشه که هیچکدومشون رو نپوشیدم. کفشها و کیفهایی که از بیشترشون مدتهاست هیچ استفاده ای نکردم. کابینتها رو که میخوام تمیز کنم  چشمم به ظرف و ظروفی میفته که یه ساله هیچ غذایی دلشون رو گرم نکرده.مبلهایی که یه ساله رومبلیشون کنار نرفته تا پذیرای حضور گرم عزیزی بشن. باورم نمیشه که مدتهاست مثل خیلی ها هیچ مهمونی نداشتیم و هیچ جایی مهمونی نرفتیم. یه ترسی دلمو چنگ میزنه.نکنه عادت کنیم؟؟؟عادت کنیم به خلوت خونه هامون، به تنهاییمون، به سکونمون و به سکوت. از عادت میترسم، همون که  اوریانا فالاچی میگه بی رحمترین سَمّیه که میتونه اسیرت کنه، که به هر شرایطی سر خم کنی. نکنه عادت کنیم به بی خبری از هم. به بی عشق ماندن، به بی دوست ماندن..  با خودم فکر میکنم شاید مرگ بدترین پیامد پاندمی کرونا نباشه، شاید اگر کرونا کمی بیشتر طول بکشه تو دنیای پساکرونا بیماری تنهایی و مردم گریزی چنان تو سلولهامون رخنه کنه که با هیچ واکسنی ایمنی پیدا نکنیم.از ته دل دعا میکنم قبل از یخ زدن دلامون، از این ویروس ویرانگر نجات پیدا کنیم که زندگی بی دوست داشتن، بی رفت و آمد، بی دید و بازدید، بی حضور انسانها، بی امید دیدار به هیچ نمی ارزه.به قول شاملو  "سالیان بسیار نمی‌بایستدریافتن راکه هر ویرانه، نشان از غیاب انسانی ست،که حضورِ انسانآبادانی‌ست".
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز