عکسِ دخترمه!👇 نزدیک عملیات بود.میدانستم دختردار شده.یک روز دیدم سرِ یک پاکتنامه از جیبش زده بیرون.گفتم این چیه؟گفت:عکس دخترمه! گفتم:بده ببینمش.گفت: خودم هنوز ندیدمش! گفتم:چرا؟! گفت:الان موقع عملیاته،میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده،باشه برای بعد! 👈 خاطره درمورد شهید مهدیزینالدین از فرماندهان استان قم هستن در ۸سال دفاع مقدس شادی روح شهدا صلوات.....🌹
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
با کرم های مرطوب کننده که به صورتت میزنی اگر اسانس نداشته باشه بهتره.یا مثلا میتونی لوسون بدن دکتر ژیلا بگیری ۳۰ هزار تومنه از داروخانه کلا به پوست بدنت بزن خیلی خوبه
اخرین ها همیشه یهویی میان......اخرین دیدار اخرین بوسه اخرین لبخند و .... اونوقت تو میمونی و یه دنیا دلتنگی... تا دیر نشده بهش بگو😔
روزی روزگاری مملکتی بود که یک ملکه داشت با سینههای بسیار زيبا و درشت و آبدار! شوالیهاى بنام نيك علاقهٔ شدیدی به ممههاى ملکه داشت! اما میدانست کوچکترین تماسی با ملکه به حکم مرگش ختم میشود! یک روز او این علاقهاش را با دوستش هُراتیو در میان گذاشت هُراتیو پزشک مخصوص خاندان سلطنتی بود هراتیو مدتی به این قضیه فکر کرد و بعد به نیک گفت که میتواند ترتیبی بدهد که او بتواند به خواستهاش برسد، به شرطی که در ازاء اين خدمت خطرناك هزار سکه بدهد.
نیک بدون تأمل قبول کرد! روز بعد هراتیو مقداری پودر كه ايجاد خارش میكرد درست کرد و ترتیبی داد تا وقتی ملکه در حال استحمام است در سینهبند او ریخته شود. مدت کوتاهی از لباس پوشیدن ملکه نگذشته بود که خارشها شروع شد و شدت پیدا کرد و شدت پيدا كرد… ملكه از شدت خارش سينههايش بىتاب شد و فرياد میزد.
به ناچار پادشاه هراتیو را به دربار احضار کرد پزشك به شاه و ملكه گفت که داروى اين درد و خارش تنها در بزاق برخى افراد وجود دارد و اين بزاق هم در مجاورت هوا بىاثر میشود! لذا بايد مستقيماً از دهان آن فرد به مدت چهار ساعت به محل خارش ماليده شود! شاه درحاليكه از فريادهاى ملكه خسته و عصبى شده بود گفت آيا در اين رابطه كسى را مىشناسى؟
هراتيو پس ازاندكى فكر گفت بله قربان تنها کسی که بزاقش اين خاصیت را دارد شواليه نیکِ است! پادشاه که خواستار کمک به ملکهاش بود دستور داد فوراً نیک را نزدش احضار کنند. اینجا بود که هراتیو پادزهر درمان خارش را به نیک داد تا در دهانش بریزد. در چهار ساعت بعدی نیک بدون وقفه مشغول مکیدن و لیسیدن مشتاقانهٔ سینههای ملکه بود! سینههای ملکه از خارش افتاد، نیک راضی و خوشحال از آنجا بیرون آمد و از او به عنوان قهرمان ملی تمجید هم شد! به هنگام بازگشت هراتیو طلب هزار سکهاش را کرد؛
نیک که ديگر آرزويش برآورده شده بود و میدانست که هراتیو جرأت گزارش این جریان به پادشاه را ندارد از پرداخت بدهی سر باز زد! روز بعد هراتیو براى گرفتن انتقام از شواليه نيك مقداری از همان پودر را در شورت پادشاه ریخت پادشاه فرمان داد فوراً نیک را حاضر کنند! سپس لخت روى تخت منتظر شواليه دراز كشيد!
تا او را نیز مانند ملکه درمان کند!!
رنگ در رنگ و به هر رنگ هزارانش طیف نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران