همشون عجیب غریب ان...
خواهرشوهرم بدون شوهرش حتی خونه مادرش نمیاد..مادرش مریض احتباج به مراقبت داره.
چون شوهرم و من رانندگی بلدیم ماها شدیم همه کاره مادرش...اونش مهم نیست
دختر داره خونه ....چهل و دو ساله. ...اندازه ۱۵ ساله نمی فهمه
اونی یکی از ازدواج کرده شوهر شوهر می کنه..فقط می ره ارایشگاه اونمشوهرش می بره میاره...
اخر داستان هم اون ها عزیزن...مادرشون ازشون حساب می بره ...یه نخ بهم دادن ..دخترش پس گرفت گفت مادرم احتاج داره