همشون عجیب غریب ان...
خواهرشوهرم بدون شوهرش حتی خونه مادرش نمیاد..مادرش مریض احتباج به مراقبت داره.
چون شوهرم و من رانندگی بلدیم ماها شدیم همه کاره مادرش...اونش مهم نیست
دختر داره خونه ....چهل و دو ساله. ...اندازه ۱۵ ساله نمی فهمه
اونی یکی از ازدواج کرده شوهر شوهر می کنه..فقط می ره ارایشگاه اونم‌شوهرش می بره میاره...
اخر داستان هم اون ها عزیزن...مادرشون ازشون حساب می بره ...یه نخ بهم دادن ..دخترش پس گرفت گفت مادرم احتاج داره
خخخ نخ چی
وا مگه شما با مادرشوهرتون زندگی میکنین؟
فقط اونجا که نخو پس گرفت
خب انجام نده واسش رفت وامدت کم کن
هرچقدر عروس به خانواده شوهر خوبی کنه زود یادشون میره.بی خیال باش بیشتریشون اینطورین
پرت کن توصورتش همشون ارث پدری طلب دارن ازخانواده دختر
از مال من که عجیب تر نیستن ،اصلا اهمیت نده من ی چند وقت که اهمیت نمیدم و از ذهنم پاکشون کردم خیلی حالم بهتره
شده مثل خانواده همسر من
دیروز شوهرم دیگه با ناراحتی میگه اینا نمیفهمن!! اصلا هیچیو درک نمیکنن! اصلا متوجه نمیشن آدم داره چی میگه که بخوان درک کنن🤦♀️
اما من میدونم مثل همیشه بازم میره دست به سینه ببینه چیکار دارن🥺
شما نرو.ولی وظیفه همسرته.این که خواهراش متوجه وظایفشون نیستن وظیفه شوهر شمارو کمتر نمیکنه عزیزم.دعای خیر مادر کم چیزی نیس
من خداییش خیلی کارها کردم...اما دختراش ادعای چی دارن وقتی یه خونه هم تمییز نمی کنن...مادرشون ۷۶ سالشه...فقط بشینن از خودشون از هنرهای خودشون می گن....همش می گن ما خوشکلیم ما موهامون خوبه ما اجتماعی هستیم.....زشته بابا..مادرت محتاج‌عروس باشه ..من می رم داروخانه یک ساعت می شینم تا استعلام داروش بیاد....مادرم بفهمه منو می کشه
من ی دوماه پیش با شوهرم دعوام شد رفتم خونه مادرم وقتی برگشتم دیدم فرشای خونه رو با وسایل یخچال و فریزر و و چندتا گونی برنج از خونمون بردن
