باشوهرم رفتم خیابون برای ی کاری اداری بود ی ساعت تو اون جا معطل شدیم بعدش اومد بیرون من دم در بودم گفتم چیه اعصابش خراب بود ی دفعه تو خیابون سر من داد زد همه برگشتن نگاه کردن منم هیچی نگفتم اومدم خونه وقتی اومدم خونه انگار ن انگار چیزی گفته اومد هی ازم سوال میکرد منم جوابشو اصلا ندادم بعد ول کن نبود برگشتم گفتم برات متاسفم تو خیابون اون چه کاری بود کردی بعدش بحثمون شد من اومدم تو اتاق یکم کار خیاطی انجام دادم و بعد گرفتم خوابیدم
از اون روز همش دورمه و قربون صدقم میره ولی من کلا سرد شدم هرچی باهم حرف بزنه درحد دو کلمه اونم چون همش مهمون دارم و جلوی مهمونام نمیخوام ابرو ریزی شه شبا هم وقتی میخوام بخوابم جامو جدا میندازم اما اون ول کن نیست میاد پیشم عادتشه تا من بغلش نباشم نمیخوابه