بچه ها کامل بخونید بعدا بگید واقعا تقصیر کجاست همرو نوشتم ک دیگ سوالی پیش نیاد یا فکر نکنید مشکلی از قبل داشتیم
چند وقت پیش داداشم اومد خونمون عصری بهش گفته بودم کتاب بخره تو مسیر سرکارش
اونم خرید اورد از سرکار
گفتیم منو مامانم: ک چرا تنها اومدی با خانمت میومدی شام خیلی وقته نمیایدو برو خانمتو بردار بیاید اینجا شام
اونم زنگ زد خانمش گفت باشه بیا دنبالم پاشد رفت بیارتش
ساعت ۷ عصر تاریکم بود هوا .مامانمم کمرش درد میکرد حال نداشت به من گفت پاشو زود برو مرغ بگیر واسه جوجه زود اماده میشه گفتم اوکی
درسم داشتم گفتم بیخیالش حالا مهمون داره میاد
جوجه کباب درست کردم گزاشتم یخچال برنج زعفرونی و سالادو ذرت مکزیکیو مامانمم رفت کلی میوه زمستونی خرید پدرم دیر میاد از سرکار تا اون بیاد خودمون همه کار کردیم مامانمم دلو کمرش درد میکرد بااین حال پاشد برای برادرزادم فرنی درست کرد زنداداشم اومد کلی تحویلش گرفتیم احترامو اینا بعد زنداداشم داشت رنگ موشو ب ما نشون میداد ماام گفتیم خیلی خوشگلع مامانم گفتش ک اره تو خوشگلی همه مدلی ،فلانی میگفت عروست خوشگله .
من همینطوری زبونم لال بشه از اشپزخونه برگشتم گفتم به شوخی مسخرگی که مامان نگفتش ک دخترتم خیلی خوشگله
زنداداشم گفت خب حالا تو خودتو با من مقایسه نکن
واقعا خیلی ناراحت شدم اشک تو چشم جمع شدو حالم بد شد هیچی ام حوابشو ندادم خودمو زدم ب اون راه خندیدم