من امروز رفتم بانک پول واریز کنم بهم خودکار ندادن گفتن باید میاوردی رفتم بیرون هر جا نگاه کردم دیدم مغازه ای نیست خودکار داشته باشه دوباره رفتم داخل به اون کارمند گفتم خواهش میکنم یه خودکار بدین من نمیتونم هرروز بیام بانک بااین شرایط مریضی گفت خانم من نمیتونم برو بخر یهو یه آقایی که اونطرف نشسته بود گفت خانم بیایید خودکار من وبگیرین خیلی خوشحال شدم ازش تشکر کردم و خودکار وگرفتم کارم تموم شد باتشکر بهشون برگردوندم محترمانه ورفتم بعد دیدم هرجا میرم این آقا داره میاد دنبالم تیپ و قیافه خیلی متشخص داشت گفتم شاید مسیرش یکی هست ولی دیدم همه جا دنبال منه تا یه جایی وایستاد نزدیک من بهم گفت ببخشید من یه کاری دارم باهاتون قلبم تو دهنم اومد گفتم من کاری ندارم باشما من خودم شوهر دارم بچه دارم لطفاً مزاحم نشین باخودم گفتم چه غلطی کردم خودکارش وگرفتم بعد راه افتادم دوباره صدا زد خواهش میکنم یه لحظه فقط من آدم کثیفی نیستم همونطور دنبال من میومد بهم میگه من خیلی پولدارم دوست دارم باهاتون دوست باشیم خیلی از شما خوشم میاد مهرت به دلم نشست منم فقط کپ کردم😱 مثل یه دیوونه فقط فرار کردم ماشینا میومدن عین این جنایت کارا پریدم داخل یکی از ماشینا گفتم آقا دربست اونم همینطور عجیب غریب نگاه میکردمنو😳...
وای چقدر بعضی مردا وقیح شدن بعد میگه من آدم کثیفی نیستم خاک بر سرش دیگه نمیتونم برم بیرون میترسم..