اخه خدایی دوست هم ندارم هی برم خونشون.رابطه خوبی داریم ولی باهاشون صمیمی نیستم که بخوام هی برم خونشون.ترجیح میدم همون خونه مادرشون ببینمشون.از طرفی شوهرم خیلی مهمون دوسته با خانواده منم خیلی خوب و گشاده رویه برای همین نمیخوام منم با خانوادش بدخلقی کنم ولی خب واقعا بهم زور میاد اونا خودشون اهل مهمونی دادن نیستن بعد شوهرم اونا رو هی بزور دعوت میکنه
بابا هر راهی که گفتیم میگی نه که....
دقیقا منم کنکوریم مادر شوهر منم همینهههه ب شوهرم میگم میگه مگه خواهرم برادرم جز من کسیو دارن ک تو میگی نیان میگم بابا درس دارم بعد درسم ۳ ماه بیان تونه بمونن باز تهش شوهرم میگه تو الکی بهونه میاری
بیشتر کارارو بنداز گردن شوهرت خانوادش بگوش هرت از بیرون غذابیاره. جلو خودشونم با خستگی و نقش بازی کردن زیاد بگو خستم نمیتونم غذا... درست کنم میشه بری از بیرون غذا بیاری.... مطمعن باش چندبار اینطور کنی بدون دلخوری کمتر مزاحم میشن
بایدباهمسرتان صحبت کنیدبه طورجدی امابامحبت واحترام.
من یکبار به شوهرم توضیح دادم که نباید وقت و بی وقت بدون هماهنگی من تعارف بزنه خانوادش رو دعوت کنه اونم قبول کرد.ولی به مادرش نمیتونم بگم نیاد یا منتظر دعوت ما باشه
از اونطرف میدونم شوهرم خیلی رفت و امد دوست داره دلم نمیخواد هی محدودش کنم بگم خانوادت نیان خلاصه سر دوراهی گیر کردم
گلم منم وقتی کم دعوت شدم و وقتی همشون می اومدن خونم یه ایل بودن منو شوهرم دو نفر وو اونا یه ایل .به شوهرم گفتم نریم که نیان واقعا نمیتونستم همیشه هم بهترین چیزا غذا دسر کباب زرشک پلو و .... ولی اونا یه دمپخت ساده چون جنوبی ان و اهمیت نمیدن نه به تزیین نه به مهمون منم قطع کردم راحت شدم پرو بودن .
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
