27سالمه. آره
نمیدونم تهه دلم راضی به اذیتش نیست ولی امشب اومد در اتاقو چنان به هم کوبید که دارم به این فکر میکنم که
8ماه بشینم روزو شب برا کنکور بخونم و هیچ کاری کمک نکنم بلکه برم از این خونه که هر روز خونمو تو شیشه میکنه با کاراش.بعد میبینم خدا به مادرا نگاه خاصی داره بدبخت میشم از عاقبت این کار میترسم .روابطمونو صفر کرده من تاحالا فقط یه دونه خواستگار داشتم دوتاشونو به دلایل مزخرف اصن راه نداد .وایی میخوام سرمو بکوبم به دیوار .انقدر در اتاقمو محکم بست الان یه ساعته قفل شدم سر جام😢😢😢😢😢😢