دوستم داشت می سوخت از حسودی خوب چیکار کنم دوست نداره شوهرم تو ی نگاه عاشقم شد دیگه ول نکرد اونم ناراحته ک من عشق شو گرفتم دشمن شده باهام خودشم من این آقا رو نمی شناختم ک این تبریز بود من تهران آقا آمده بود تهران من و دیده بیرون تعقیب کرده و خلاصه ول نکرد ب خاطرم حاضر بود خودکشی کنه شوهرم چون خانوادم راضی نبودن بهش اول ن گفتم غش کرد بعد دیگه بله رو دادم و خانوادم هم راضی شدن