با شیطنت دزدیدم ،سیب سرخ نگاهت
با لبخند گفتم، چه شیرین ست طعم نگاهت
آه ک هر چه بچینم ،سیر نمیشم از دوچشمت
با طنازی بستم، طنابی بر شاخت
شدم باشورعشقت، غرق عشق بازی
دنیارا از خنده هایم، مست ز شادی
گفتمت من خواهم شوم تو
برگ سبز تو
شیره عشق تو
پای تا سر تو
ولیک سکوت چشمهایت
،آه لب هایت
گفتند ز پاییز غم
برگ ریزان خش خش نبودنت
آه جانا کاش باز می نشستم
،در سایه عشقت
می چیدم سیب شیرین نگاهت
می بوییدم، عطرسبز وجودت
می نوشتم،یادگار ی بر قلبت؛
دوستت دارم...