نجنگ همیشه به خودت بگو یکی از شاهکلید های مشکلات گذر زمان است بعد با گذشت بعضی اوقات چند دقیقه و شاید چند روز خودش خود به خود حل میشه.
صبر خیلی خوبه من 3 سال صبر کردم توی مسئله کوچیک که اگر همون روز مطرح میکردن خودم کوچیک میشدم
بچه من از جاریم 6 ماه بزرگ تره در صورتی که اون عروس بزرگه .
وقتی بجه اون به دنیا اومد ی روز بهم گفت که مادر جان مادر بزرگ همسرم اومده بودن دیدن بچه بعد میگفتن که وای این چیه چه نازه و ماشالله و از بچه فلانی خیلی قشنگ تره
در صورتی که پدر جاریم بربریه از این چش باریکا نمیخوام توهین کنم ولی خوب خیلی زیبایی نداره چشمشان و بچه جاریمم چشمش به اونا رفته بود .
من به شوهرم گفتم گفت ولش کن حوصلهذداری خانوم دنبالش رو نگیر تا اینکه چند ماه پیش خونه مادر بزرگ شوهرم بودم .
داشتیم باهم گپ میزدیم هی بچم میومد میرفت تا اینکه مادرجانشون گفت ماشالله که ....چقدر خواستنیه من خیلی دوسش دارم از بچه .....هم بیشتر خیلی قشنگه بچم خدا برات حفظش کنه بچه فلانی چشماش مثل باباشه خدا ببخشه بهشون ولی .....ی چیز دیگه اس
من تازه فهمیدم که مادر بزرگ شوهرم همین حرفا رو به جاریم گفته و اون ....ش سوخته اومده چپش کرده تا منو با اونا در بندازه ولی خوب صبر من اونو بیشتر سوزوند و به هدف کثیفش که دو بهم زنی بود نرسید و من کما کان عزیز و با احترا بودم.