منم ذوق کردم و اومدم خونه و همچنان ورزش و ...
فرداش دوشنبه بود ک رفتم چکاپ هفتگی و ۳۸ هفته و ۴ روزم بود،دکترم بعد از چکاپ گفت تا ۲۳ آذر وقت دارم و عجله نکنم و گفتم ک معاینه نمیکنی؟گفت نه لازم نیست!
خیلی ناراحت شدم،بهش گفتم یه NST برام بنویسه ک یکم دلم خوش بشه چون چند روزی بود حس میکردم حرکاتش کمه
فرداش رفتم بیمارستان و دکتر اول معاینه کرد و گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه و درد نداری؟
گفتم نه و گفت خیلی خوبه
بعد از NSTدکتر گفت ک انقباض و درد داری و آستانه تحمل دردت بالاس
گفت جمعه بیا و بستری شو
شمارشم برام نوشت و گفت اگر هر مشکلی پیش اومد بهم زنگ بزن خودمو میرسونم بیمارستان
دکتر دلاوری بود،تو نامزدی هم برای کیست رفته بودم پیشش،بهش گفتم ک تو کلاسای امادگی زایمان بهمون گفتن ک باید صبر کنیم تا دردامون شروع بشه و متظم بشه و الکی نیایم بیمارستان اما گفت ن ت بیاو تا جمعه شب زایمان میکنی خیالت راحت!!
گفتم باشه و تشکر کردم و با ذوق و شوق اومدم پیش شوهرم البته استرس هم داشتم جون نمیدونستم ب حرف کی گوش کنم!!!
ب شوهرم گفتم ک جمعه تا شب نی نی میاد بغلمون
از ی طرفم استرس داشتم
مامای توی کلاس امادگی زایمان گفته بود تا فاصله ی درداتون ۳ دقیقه ب ۳ دقیقه نشده ب هیچوجه نیاین بیمارستان
منم ک دردی نداشتم
به همون مامای کلاس امادگی زایمان،خانم یاری ک خیلللیم خانم خوبی بود پیام دادم و گفتم ک چیشد
گفت اصلا جمعه اگر درد نداشتی نیا بیمارستان چون قطعااا امپول فشار میزنن بهت
منم قبول کردم
خلاصه ساعت حدود ۷ شب بود ک اومدم خونه و شوهرم رفت بیرون،کار داشت
ب مامانم پیام دادم و گفتم بیاد خونمون ک بهش بگم دکتر چی گفته
مامانم تا ساعت ۹ حدودا خونمون بود و من ورزش میکردم
یکم درد داشتم
شوهرم اومد،من همچنان مشغول ورزش بودم و تو حالت سجده بودم ک یهو ی صدایی شنیدم انگار،بووووم و کیسه آبم پاره شد
شوهرم رو صدا زدم و گفتم مهدی کیسه آبم،کیسه آبم پاره شد...
شوهرمم همینجور هاج و واج نگام میکرد و تکون نمیخورد
منم هی میگفتم بیا کمکم کن پاشم الان خونه خیس میشه😂
دوستش خونمون بود ک فورا ب اون گفت برو و بعدا میگم بیای...
خلاصه از شوک ک در اومد، اومد و کمکم کرد رفتم حموم و زیر دوش بودم حدود ۱۰ دیقه
همینجور ازم آب میرفت و یکم خونابه
تازه دردام شروع شده بود
چ درررردی،عرق یخخخ میکردم،حالت تهوع داشتم
تو همین بین ب شوهرم میگفتم وسایلو برداره،از قبل همه رو چیده بودم