دختر جاریم هفت سالشه اونروز خونشون بودیم من تازه زایمان کردم همش چسبیده بود به نوزاد من کنار نمیرفت بعد این خیلی کلا بچه ی حسود و اذیت کنیه
شوهر منم خیلی بهش بها میداد مجرد بود
یه لحظه من رفتم دستشویی برگشتم دیدم یه چاقوی میوه خوری رو تخته انگار دنبال فرصت بود یه غلطی کنه
حالا ترس افتاده به جونم